سده بیستم


550- 650 هجری خورشیدی- 1900- 2000 ایرانی- 1172-1272 میلادی (سده مغول)

خوارزمشاهیان

همانگونه که در سده پیش گفته شد امپراتوری سلجوقیان تکه تکه شد. در شمال خراسان و فرارود دست نشاندگان سلجوقیان فرمانروایی داشتند که فرمانروایشان اتسز نام داشت. پسر اتسز ایل ارسلان و نوه اش تکش هم تابع سلجوقیان بودند تا زمانی که دولت سلجوقی به روزهای پایانی خود نزدیک شد. با مرگ سلطان سنجر سلجوقی که بخش هایی از خراسان را در دست داشت تکش توانست خراسان و بخشهای مرکزی ایران را به قلمرو خود اضافه کند. نفوذ سلجوقیان بر ایران  پایان یافت و بازماندگان سلجوقی در ترکیه امروز برجا ماندند. اقامت طولانی آنها در آذربایجان باعث تغییر زبان بسیاری از مردم از تاتی و پهلوی به ترکی شد البته فراگیر شدن ترکی در این بخش از ایران سده ها طول کشید.

پس از تکش پسرش محمد معروف به محمد خوارزمشاه به فرمانروایی رسید و توانست با افزودن بخشهای بزرگی از فرارود مرزهای کشور را به چین برساند.

در همین زمان امیرانی از قوم هزاره بنام غوریان بر بخشهایی مانند بامیان و تخارستان فرمان می راندند و عملا بخشهای شرقی را از فرمانروایی خوارزمشاهی جدا کردند. این حکومت بعدها بر بخشهایی از هند هم حکمرانی کرد.

 

 

اما مهمترین رخداد متحد کردن قبایل مغول از سوی سرداری بنام چنگیز بود که میرفت تا یکی از ویران کننده ترین و بی رحمترین دولت های فراهم آمده از قبایل مغول را به رخ تاریخ بکشد. در طول39 سال سپاهیان مغول ایران را تبدیل به ویرانه ای کردند که تا سده ها نتوانست قد بلند کند. کتابخانه ها سوزانده شدند. ادیبان و دانشمندان کشته شدند یا به کشورهای دیگر فرار کردند و جمعیت ایران بطور محسوسی کاهش یافت. همه اینها بعلت نداشتن ارتشی نیرومند مانند ارتش ساسانی بود که ایران را جولانگاه هر قومی ساخته بود.

سلطان محمد خوارزمشاه با گرفتن بخشهای بزرگی از سوزمین سلجوقیان به قدرت خود افزود اما ناصر خلیفه عباسی با توسعه سرزمین خوارزمشاهی و قدرت گرفتن آن مخالف بود. دشمنی بین خلیفه و سلطان محمد بالا گرفت و سلطان محمد دستور داد نام خلیفه را از خطبه های نماز و از روی سکه ها بردارند. سپس دستور داد کسی از سیدان حسینی بعنوان خلیفه رسمیت یابد که نشان میدهد استفاده از خاندان علی و تشیع بعنوان ابزاری سیاسی برای خلاص شدن از دست خلفای عباسی بکار رفته است. این استفاده ابزاری هم پیش از سلطان محمد بکار رفته بود هم پس از او بکار رفت تا به استقلال واقعی ایران انجامید. سپس سلطان محمد دستور حمله به بغداد را داد اما سپاه با سرمای اسدآباد همدان تلفات داد و فرمان بازگشت داده شد.

خلیفه بر ضد سلطان محمد چندین توطئه کرد. نخست از غوریان حمایت کرد که در بخش های شرقی ایران اعلام استقلال کردند اما پس از 11 سال از سلطان محمد شکست خوردند و حکومتشان در شمال هند ادامه یافت. توطئه دیگر با ترکان قراختائیان بود که بین چین و ایران در سرزمین کاشغر و ختن دولتی تشکیل داده بودند و از دربار خوارزمشاهی باج می گرفتند. سلطان محمد با آنان وارد جنگ شد و دولت قراختائیان را برانداخت اگرچه اینان هم توانستند در کرمان حدود هشتاد سال به عمر خود ادامه دهند. از میان رفتن قراختائیان دولت خوارزمشاهی را با چین همسایه کرد. بدترین حرکت خلیفه عباسی که پستی او را نشان میدهد ارتباط با چنگیز مغول و تشویق او به حمله به ایران و سرزمین خوارزمشاهیان است. البته این توطئه به تنهایی کارساز نبود اگر سلطان محمد از سیاست بهره مند میبود اما دو ابله سیاسی یکی سلطان محمد خوارزمشاه و دیگری ناصر خلیفه باعث ویرانی و رنج بیشمار برای ایران و ایرانی شدند.

پدر چنگیز تموچین توانسته بود قبایل مغول را متحد سازد و چنگیز مغول با گذشتن از دیوار چین پکن را گرفت و گستردگی سرزمین خود را به قسمت های شمالی چین رساند. سپس برای ایجاد روابط بازرگانی با ایران اظهار تمایل کرد و فرستادگانی را به ایران فرستاد. همه چیز عادی پیش میرفت تا نخستین کاروان بزرگ چینی که بیشتر مسلمان بودند با بارهای طلا و نقره به شهر اترار که در قزاقستان کنونی قرار دارد وارد شدند. حاکم اترار بنام غایر خان طمع بر مال آنان کرد و به سلطان محمد پیام داد کاروانی از چین آمده که به نظر میرسد جاسوس باشند و از سلطان محمد موافقت کشتن آنان و ضبط اموالشان را گرفت. اشتباه تاریخی ناشی از خود بزرگ بینی و کم شمردن دشمن آینده سیاهی را برای سلطان محمد و همه ایران رقم زد. با کشته شدن اعضای کاروان چینی چنگیزخان فرستاده ای را به دربار سلطان محمد فرستاد و از او خواست غایرخان را تسلیم دولت چنگیز کند و اموال غارت شده را پس بدهد. این نشان دهنده حرکات درست چنگیز در حل مسائل بصورت دیپلماتیک است اما سلطان محمد با حماقت دستور داد سفیر مغول را سر ببرند. اینجا دیگر برای چنگیز چاره ای جز جنگ باقی نمانده بود.

سپاهیان مغول به اترار و سمرقند و بخارا حمله کردند. یکسال پس از حمله هر سه شهر سقوط کردند و مغولها بخشی از اموال غارت شده را از بازرگانان شهرها پس گرفتند و کشتار بیرحمانه ای در هر سه شهر براه انداختند. روش حمله سپاهیان مغول نشان می دهد اطلاعات خوبی از وضع مسیر حرکت و شهرها داشته اند که هم از طریق خلیفه دریافت کرده بودند هم بعضی از مخالفان دولت خوارزمشاهی با پیوستن به مغولان در اختیارشان قرار می دادند. این پستی و رذالت از زمان کشتن داریوش سوم بدست سپاهیانش بین برخی ایرانیان رسم بوده که برای از میان بردن دشمن داخلی با دشمن خارجی همکاری کنند که عاقبت آن بدبختی مردم ایران بوده است.

مغولان سپس به سوی پایتخت خوارزمشاهی شهر اورگنج یا گرگانج روی آوردند. پایتخت ششماه مقاومت کرد و تلفات بسیاری به مغولان وارد آمد. حتی پس از باز شدن دروازه های شهر در کوچه ها سربازان مغول کشته می دادند. تلفات بسیار باعث شد مغولان همه ساکنان شهر را کشتند و سد نزدیک شهر را شکستند تا اثری از شهر بجا نماند. اورگنج شهر کتابخانه و علم و ادب بود که همه آن نابود شد.

پیشروی مغول وحشتی در همه ایران ایجاد کرده بود. بسیاری از دانشمندان و ادیبان راه فرار و مهاجرت بسوی هند یا بیزانس و سوریه را در پیش گرفتند از جمله مولانا و پدرش از بلخ بسوی شرق بیزانس که در دست سلجوقیان بود فرار کردند. بعضی مانند محمد عطار نیشابوری بدست مغولان کشته شدند.

سلطان محمد بی سیاست که با برآورد اشتباه از قدرت مغول خود و کشور را به ورطه جنگ انداخته بود با فرار از شهری به شهر دیگر سرانجام با پنهان شدن در جزیره آبسکون بر اثر بیماری درگذشت و پیش از آن پسرش جلال الدین را جانشین خود کرد. جلال الدین مردی بسیار بیباک و جنگده بود و در نخستین حرکت توانست سپاهیان مغول را در پروان شکست دهد اما با پیوستن سپاهیان مغول از شهرهای دیگر و تقویت شدن آنها نتوانست پایداری کند و با زدن به رود سند به هندوستان فرار کرد.  پس از چندی از هندوستان به کرمان و فارس بازگشت و سپس از شوشتر به خلیفه پیام داد و از او برای جنگ با مغولان کمک خواست اما خلیفه نه تنها به او کمک نکرد که با سپاهیان جلال الدین درگیر شد. جلال الدین سپاه خلیفه را شکست سختی داد و تا دروازه بغداد هم پیش رفت اما از گرفتن بغداد و کشتن خلیفه و پایان دادن به دلیل اصلی نکبت و بدبختی ایرانیان پرهیز کرد. سپس بسوی آذربایجان رفت و تا آنسوی ارس پیش راند و حتی با تفلیس در گرجستان در گیر جنگ شد. جنگهایی بیهوده که فقط نارضایتی مردم از او را به دنبال داشت. این مرد جنگجو مانند پدرش سیاستمداری ضعیف بود. سرانجام این مرد دلیر در کردستان توسط مردی به طمع اسب و سلاحش کشته شد و دودمان خوارزمشاهی پایان یافت.

ایران در این زمان بی صاحب و بی دفاع بود و هیچ قدرت بازدارنده ای در هیچ کجا نبود. از ارتشهای نیرومند اشکانی و ساسانی که در برابر هر دشمنی ایران را حفظ میکردند تنها خاطره ای بجا مانده بود.

در این زمان مردم شهرهای هرات- نیشابور- توس و مرو شورش کردند و حاکمان مغول را کشتند. در نتیجه دوباره سپاهیان مغول به این شهرها یورش بردند. چنگیز پسرش تولی را سرزنش کرده بود که اگر در هرات همه را کشته بودی اینک شاهد شورش نبودیم. اینبار در هرات کشتار کامل براه افتاد. در جنگ بامیان نوه چنگیز که او را بسیار دوست داشت کشته شد. بدستور چنگیز پس از گشودن بامیان نه تنها مردم که جانوران را هم کشتند تا دیگر کسی نتواند در آنجا زندگی کند.

شهر مرو که یکی از کهن ترین شهرهای آسیا بود نابود شد. مشهد را هم ویران کردند. سپاهیان مغول با پیشروی در ایران همدان و اردبیل و مراغه و مرند و نخجوان را هم ویران کردند و بسیاری از مردم را کشتند. فقط تبریز با سیاست اتابک آذربایجان با پرداخت مالیات گزاف در امان ماند.

نیشابور نیز چون تبریز با پرداخت های کلان از ویرانی نجات یافته بود. نیشابور که از زمان پایه گذاری آن توسط شاپور بزرگ ساسانی از مهم ترین شهرهای ایران بود در این زمان شورش کرد. داماد چنگیز در حمله به نیشابور کشته شد. مغولان همه مردم شهر جز 400 نفر هنرمند و کاربلد که اسیر شده و به مغولستان فرستاده شدند را به بیابان بردند و همه را کشتند. سپس دختر چنگیز که شوهرش در نیشابور کشته شده بود از راه رسید و دستور داد شهر را به آتش بکشند و بر ویرانه ها آب بستند تا کاملا از رونق بیافتد. صدای اعتراض در خراسان کاملا خاموش شد.

یکی از دلایل شکست های اینچنینی وجود مذاهب مختلف در ایران بود که دشمن یکدیگر بودند. مذاهب شافعی و حنفی و شیعه دشمن یکدیگر بودند و پیش آمد که سران شافعی یا حنفی به مغولان نزدیک شوند و قول تسلیم شهر را بدهند به شرطی که پس از پیروزی پیروان مذهب دیگر را بکشند. سپاهیان مغول با استفاده از این خیانت ها شهرها را میگشودند و پیروان همه مذاهب را میکشتند.  

 

 

 

در اینجا مروری داریم به آخرین فرهنگ سازان ایرانی در این سده خونین و ویرانگر. پس از آنها ایران دیگر تا سده ها چهره ای درخشان از خود بیرون نداد.

سهروردی

یحیی سهروردی سال 533 خورشیدی در سهرورد استان زنگان (زنجان) بدنیا آمد. او نظریه پرداز فلسفه اشراق یا حکمت خسروانی است که آنچه را زرتشت و اندیشمندانی چون او مطرح کرده بودند بازآفرینی کرده است. سهروردی به حلب سوریه کوچ کرد و در شهر حلب بطور علنی از آرای خود دفاع میکرد و به همین دلیل تندرو های متعصب از صلاح الدین ایوبی که فرمانروای سوریه بود خواستند او را بکشد. او نیز فرمان زندانی کردن سهروردی را داد و او در سال 569 در 36 سالگی بر اثر گرسنگی در زندان جان سپرد.

سهروردی باور داشت که جایگاه حکمت ایران بوده است نه یونان. او با توجه به جو پر تعصب حاکم نمیتوانست به صراحت از زرتشت بعنوان نخستین اندیشمند و پایه گذار حکمت ایران باستان نام ببرد به همین منظور ریشه را به جاماسپ نخستین گرونده به زرتشت می رساند. سهروردی میگوید که حکمت ایران باستان یا فلسفه اشراق از روزگار زرتشت به عارفانی چون حسین حلاج و ابوسعید ابوالخیر رسیده و از آنها به او رسیده است. سرانجام دفاع و تبلیغ حکمت خسروانی یا فلسفه اشراق که پس از شکست ایران از عرب نخستین بار بطور آشکار بیان می شد موجب مرگ سهروردی شد.

عطار

محمد عطار سال 524 خورشیدی در نیشابور چشم به جهان گشود. او عطاری و درمان بیماران را از پدرش آموخته بود. در کنار عطاری به عرفان و شعر علاقه داشت و از شاعران نامدار ایران است که بر مولانا تاثیر گذاشته است. از زیباترین آثارش منطق الطیر است و داستان شیخ صنعان و سیمرغ. در داستان شیخ صنعان رهبری دینی عاشق دختری مسیحی میشود و عشق را جانشین دین میکند

شیخ صنعان عشق چون اندر دلش ماوا گرفت      داد دین و جام می از دختر ترسا گرفت

عطار در سال 599 در نیشابور بدست سربازان مغول کشته شد و همه کتابهایش سوزانده شد.

نظامی

اگرچه شمال شرق ایران دچار تندباد مغول بود اما در شمال غرب دو شاعر بزرگ ایرانی به نقش آفرینان ادبیات پارسی تبدیل شدند. یکی بنام بدیل خاقانی که در سال 498 خورشیدی در شروان شهری آنسوی ارس بدنیا آمد و در سال 568 خورشیدی در تبریز درگذشت. آرامگاه او در تبریز است.

از ماندگارترین شعرهای او قصیده ایوان مدائن است که در سفر به مکه بادیدن ویرانه های پایتخت ساسانیان تحت تاثیر قرار گرفته و سروده است

هان ای دل عبرت بین از دیده عبر کن هان        ایوان مدائن را آیینه عبرت دان...

ما بارگه دادیم این رفت ستم بر ما                            بر قصر ستمکاران تا خود چه رسد خذلان

خاقانی

الیاس نظامی دومین شاعر بزرگ شمال غرب ایران و همدوره خاقانی بود. او در سال  522 خورشیدی در گنجه بدنیا آمد و سال 592 خورشیدی در همان شهر درگذشت. او به نظامی گنجوی هم مشهور است. پنج گنج او مانند خسرو و شیرین و لیلی و مجنون آثار مهم ادبیات پارسی هستند. نظامی نیز مانند خاقانی دلبسته ایران بوده است که از شعر زیر پیداست

همه عالم تن است و ایران دل              نیست گوینده زین قیاس خجل

چونکه ایران دل زمین باشد                 دل ز تن به بود یقین باشد

میانگیز فتنه میافروز کین                             خرابی میاور در ایران زمین

 

مولوی

محمد بلخی معروف به مولوی یا مولانا یکی از بزرگترین شاعران ادبیات پارسی است. او در سال 586 خورشیدی در بلخ بدنیا آمد و در سال 652 خورشیدی در قونیه در ترکیه امروزی درگذشت. مولوی همراه با پدرش از ترس آزار سلطان محمد خوارزمشاه و حمله مغول از شهر خود به سوی آناتولی که ترکان سلجوقی آنرا از دست بیزانس درآورده بود مهاجرت کردند. در آنزمان یکی ازپادشاهان سلجوقی بنام کیقباد بر شرق بیزانس حکومت میکرد که دوستدار ادب پارسی بود. از نام خودش و از نام پدرش کیکاووس پیداست که علاقه به فرهنگ ایران در خاندانشان نسل به نسل بوده است. در آنزمان به بیزانس روم میگفتند و به همین دلیل مولوی را رومی هم می نامند.

مولوی پس از مرگ پدر رهبر صوفیان شد. پیروان و مریدان بسیاری داشت تا اینکه خود مرید شمس تبریزی شد. از زیباترین تولیدات مولوی دیوان شمس تبریزی است. مثنوی معنوی اثر بزرگ دیگر مولوی است. مولوی شیفته شمس بود و اطرافیانش به شمس حسادت میکردند. شمس از دست کسانیکه چشم نداشتند او را ببینند مدتی به دمشق کوچ کرد. مولانا به شدت دلتنگ او شد و آرزوی دیدارش را داشت. شمس باز به قونیه آمد اما بازهم تنگ چشمی و رشک بردن اطرافیان مولوی آزارش داد تا اینکه برای همیشه رفت و دیگر او را نیافتند.

یکی از شعرهای کوتاه شده مولانا

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست                 بگشای لب که قند فراوانم آرزوست

گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو                       آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست

والله که شهر بی تو مرا حبس می شود               آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت                شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول                 آن های و هوی و نعره مستانم آرزوست

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر               کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

گفتند یافت می نشود گشته ایم ما                   گفت آنکه یافت می نشود آنم آرزوست

یک دست جام باده و یک دست زلف یار            رقصی چنین میانه میدانم آرزوست

بنمای شمس مفخر تبریز رو ز شرق                    من هدهدم حضور سلیمانم آرزوست

 

شمس تبریزی

محمد ملکداد تبریزی معروف به شمس تبریزی در سال 563 خورشیدی در تبریز بدنیا آمد و سال 626 خورشیدی در خوی درگذشت. شمس عارفی بود که مولوی را دگرگون کرد. پیش از آشنا شدن با شمس مولوی سرگرم تدریس فقه و دین بود اما پس از آشنایی با شمس آموزش علوم دینی را کنار نهاد و تبدیل به یک شاعر صوفی شیدا شد. بی شمس شاید امروز شعرهای مولوی را نداشتیم. رقص سماع که بر مزار مولوی میکنند نمادی از آن شیدایی است. 

سعدی

مصلح سعدی معروف به سعدی شیرازی در سال 588 خورشیدی در شیراز بدنیا آمد و سال 669 در همان شهر در گذشت. او نیز یکی از بزرگترین شاعران ایران است. سعدی در جوانی به بغداد رفته و آموزش دینی می بیند. مدت بلندی از زندگی اش آخوند بوده تا به شیراز برمیگردد و آنجا دو اثر مهم خود بوستان و گلستان را مینویسد. او تحت حمایت سعد زنگی حکمران شیراز بوده و به همین دلیل برگرفته از نام سعد تخلص سعدی را برای خود برگزیده است. شعرهای سعدی شهرت بسیار دارند از جمله شعر زیر:

بنی آدم اعضای یک پیکرند                 که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار              دگر عضوها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بی غمی              نشاید که نامت نهند آدمی

 

چهره های مهم این سده

 

یحیی سهروردی   محمد بلخی (مولوی)   الیاس نظامی گنجوی

 

صلاح الدین ایوبی   محمد عطار نیشابوری   بدیل خاقانی

 

چنگیز خان مغول   شمس تبریزی   سعدی شیرازی

 

هنر و معماری در این سده

 

کلیسای سنت جیمز- اسپانیا   کلیسا Modena - ایتالیا   معبد Ananda برمه

 

کاخ جعفریه- جنوب اسپانیا   برجهای خرقان- قزوین   کاخ Borgholm سوئد

 

برج سفید- لندن   باب اکناو- مراکش   کلیسای سنت مارک- ونیز

 

معبد Linagraj - هندوستان   دژ Bouchout - بلژیک   دژ Appleby- انگلستان

 

جهان در این سده

 

در این سده در کره نیز دانشگاه ملی Gukjagam تاسیس شد. در سوئد مدرسه Lund ساخته شد که قدیمی ترین مدرسه شمال اروپاست.

دانشگاه بولونیا در ایتالیا و آکسفورد در انگلستان در این سده آغاز بکار کردند.

در هند جنگهای داخلی تلفات بسیاری در بر داشت اما ثبات نسبی در کشور برقرار بود.

در چین حکومت سونگ Song و در ویتنام حکومت Ly برقرار بود. بین چین و ویتنام جنگی در گرفت که دو طرف سرزمین هایی را گرفتند اما عاقبت به صلح رسیدند و سرزمین های یکدیگر را پس دادند.

حکومت چین قوانین سختی را در مورد تولید گوگرد و باروت وضع کرد تا دشمنان نتوانند فرمول این مواد منفجره را بدست آورند. پس از چندی دوباره سلسله سونگ با حکومت های Champa در ویتنام جنوبی و Chenla در کامبوج بر ضد ویتنام شمالی متحد شدند اما نتوانستند کاری از پیش ببرند. پس از چندی در کامبوج سلسله خمر پایه گذاری شد. پس از چندی دو سلسله سونگ در شمال چین و جین Jin در جنوب به رقبای جدی تبدیل شدند و هریک با تاسیس نیروی دریایی خود را آماده رویارویی با دیگری میکرد. البته اقتصاد چین شکوفا بود. در شهر گوانجو تاسیسات گمرکی تاسیس شد تا از بارهایی که از ایران- افریقا- هند و جنوب آسیا می آیند عوارض گمرکی بگیرند. گوانجو از همین تاریخ اهمیت اقتصادی پیدا کرد.

در اروپا نیز ثبات سیاسی وجود نداشت. مجارستان و کرواسی تحت یک پادشاهی درآمدند. فنلاند و استونی در این سده مسیحی شدند. در اوکراین جنگ بین دو برادر کشور را بی ثبات کرد اما سرانجام یکی از آنها شکست خورد و به جزیره یونانی رودوس تبعید شد. در اسپانیا مسیحیان بتدریج به مسلمانان برای تخلیه شبه جزیره اسپانیا فشار می آوردند. قهرمان اسپانیایی ال سید El Cid شهر والنسیا را از دست مسلمانان در آورد.

در گرجستان دیوید پادشاه این کشورجنگهایی را برای آزاد کردن مناطقی از دست مسلمانان آغاز کرد. او با انتخاب تفلیس بعنوان پایتخت پس از 400 سال گرجستان را از دست اعراب آزاد ساخت.

خاورمیانه صحنه جنگهای صلیبی بود. صلاح الدین ایوبی کردتبار آخرین خلیفه فاطمی مصر را برکنار کرد و حکومت ایوبی را پایه گذاری نمود.

جنگهای صلیبی

سلجوقیان با شکست دادن بیزانس تا آنکارا رسیدند و بخشهایی از سوریه و لبنان و فلسطین هم در اختیار آنان قرار داشت. این پیشروی در اروپا تهدیدی جدی تلقی شد و در بین رهبران اروپا عزمی جدی برای ایستادن مقابل مسلمانان شکل گرفت. ریشه همه اختلافات و برتری جویی های غرب به شرق را باید در همین سده جستجو کرد. رهبران اروپا با وجود اختلافات بسیار و رقابت در این زمینه هم اندیشی کامل داشتند. بیشتر کشورها تصویر صلیب را روی پرچم خود کشیدند و قراری نانوشته گذاشته شد که جلوی پیشروی مسلمانان را در شرق بگیرند و در جنوب اروپا نیز آنها را به افریقا عقب نشانند. همچنین در صورت امکان کلیسای بیزانس و روم را دوباره یکی کنند. افزون بر این ساخت دانشگاهها در همه اروپا آغاز شد زیرا دلیل پیشرفت مسلمانان را وجود دانشگاهها و دانشمندان میدانستند. کتابهای پورسینا- بیرونی- رازی و دیگران ترجمه می شد و عزمی مصمم در اروپا برای جبران عقب ماندگی در برابر تهدید شرق شکل میگرفت.

سلجوقیان از شرق و قبایل ترک دیگر از شمال به بیزانس حمله میکردند. گاه پیروزی با بیزانس و گاه با ترکان بود که رفته رفته سرزمین بیزانس را ترک نشین میکردند. پادشاهان اروپایی گاهی مستقل و گاهی با اتحاد یکدیگر به شرق حمله میکردند. مهم ترین دلیل برای انگیزه سربازان گرفتن اورشلیم و زادگاه عیسی از مسلمانان بود. اختلافی که هنوز بر سر اورشلیم یا بیت المقدس وجود دارد. در این شهر دیوار ندبه یهودیان بعنوان آخرین دیوار بجا مانده از معبد تاریخی آنها حرمت داشت و دارد. مسیحیان فلسطین را زادگاه عیسی و جای کشته شدن او و به آسمان رفتنش میدانستند و میدانند. مسلمانان مسجد الاقصی را قبله نخست میدانستنند و میدانند. لذا این شهر مرکز تلاقی باورهای دینی بود و هست و جز یهودیان که قدرتی نداشتند دو نیروی مسیحی و مسلمان باهم بر سر این سرزمین رقابت داشتند. مسلمانها پس از تسخیر سوریه در زمان خلفای فاطمی کلیسای مسیحیان را خراب کردند که خیلی برای مسیحیان گران تمام شد اما پس از مدتی کلیسا دوباره اجازه ساخت یافت و زیارتگاه مسیحیان بود تا اینکه سلجوقیان دوباره جلوی زیارت را گرفتند که به اختلافات جدید دامن زد.

شکست بیزانس از سلجوقیان باعث شد از پاپ کمک بخواهند. پاپ اوربان دوم هم از این موقعیت سود جست و با تحریک فرمانروایان اروپایی توانست آنان را به جنگی مذهبی تشویق کند. او با اینکار سه هدف داشت: یکم رهبری اروپاییان را بدست گرفتن- دوم کلسیای بیزانس را تحت تسلط خود گرفتن- سوم بازپس گیری سرزمین های مقدس و شکست مسلمانان. البته ثابت شد که او رسیدن به این هدفها را زیادی ساده می پنداشته است.

جنگهای صلیبی شامل 9 جنگ شد که نزدیک به 200 سال بطور مستمر  و 600 سال بطور پراکنده طول کشید. در نخستین جنگ صلیبی که 523 خورشیدی برابر با 1145 میلادی آغاز شد سپاهیان صلیبی که بیشتر فرانسوی و ایتالیایی بودند به سرعت شهرهای انتاکیه و اورشلیم را گرفتند و دولت هایی در بعضی مناطق از جمله اورشلیم تشکیل دادند. آنها مسجدالاقصی را بصورت کاخ برای پادشاهی جدید خودشان در می آورند.

این پیروزی با خشونت بسیار همراه بود و یهودیان و مسلمانان بسیاری کشتار شدند و مسجدها را ویران کردند. از سویی در جنگ صلیبی دوم پادشاه نروژ Sigurd برای جنگهای صلیبی بسیج می دهد. سپاهیان شمال اروپا به کمک مسیحیان در جنوب شتافتند و با پس راندن مسلمانان شهر لیسبون را از چنگ آنها درآوردند. پرتغال از همین سده مستقل شد. سپاهیان آلمانی و فرانسوی به آسیا تاختند اما جز دمشق نتوانستند شهر دیگری را بگیرند و بازگشتند. مسلمانان به تدریج متحد می شدند و مقاومت برایشان آسانتر میشد.

این جنگها را باید نخستین اتحادیه بین اروپائیان دانست که با وجود فرهنگها و زبانهای مختلف با محوریت دین باهم متحد شدند. دستاورد مهم این اتحاد آزاد سازی اسپانیا و پرتغال از دست مسلمانان بود. همچنین جزیره هایی مانند سیسیل و مالتا به نفع مسیحیان آزاد شدند.

دیگر نقاط جهان

در این سده امریکای جنوبی دچار خشک سالی پنجاه ساله شد. سرخپوستان ایالت های جنوبی امریکا به دلیل بد شدن آب و هوا مهاجرت کردند و تمدنی که پایه ریزی کرده بودند رها شد.

تحولاتی در نیجریه و شمال افریقا بوجود آمد. در شمال افریقا حکام المروارید قدرت را به نفع الموحدون از دست دادند. در چین نبرد بین خاندانهای جین و سونگ که در آن از بمب استفاده می شد باعث شکست سلسله جین شد. جالب اینکه مبتکر بمب ها و سلاحهایی که در آن مواد منفجره بکار میرود در چین آغاز شد اما در غرب توسعه پیدا کرد.

تحلیل این سده

این سده را باید سده فروپاشی تمدن دیرپای ایران دانست. نبود حکومتی نیرومند و فراگیر همراه با ارتشی بازدارنده ایران را از نظر اقتصادی و روحی تا لبه پرتگاه پیش برد. صنعت و هنر ایران از تحولات و پیشرفت خود بازماند. برخی شهرها آنچنان ویران شدند که هنوز در قرن بیست و یکم میلادی هم رونق پیشین را بدست نیاورده اند. در بعضی از مناطق سپاهیان مغول دست به نسل کشی کامل زدند و نژاد ایرانی را در برخی شهرها بطور کامل از بین بردند. کتابخانه های بسیاری به آتش کشیده شد. هنرمندان و صنعتگران بسیاری را به اسارت بردند. ساختمانها و باروها ویران شد. تنها یک چیز توانست ایران را از نابودی کامل نجات دهد و آن فرهنگ ایران بود. در همین زمان کشتار و غارت و ویرانی در گوشه هایی از کشور که از ثبات نسبی برخوردار بود یا مردانی که از چنگ مغول گریخته بودند توانستند ادبیات کم نظیری را بوجود آورند. نظامی- خاقانی- مولوی- سعدی- شمس و عطار نقش بزرگی در ارتقا فرهنگی ایران داشتند تا جایی که دشمنان متجاوز تحت تاثیر این فرهنگ به اعتدال در رفتار خشونت بار رسیدند و خود تحت تاثیر فرهنگ ایران قرار گرفتند. ایران جز فرهنگ هیچ چیزی برای دفاع از خود نداشت. نزدیک به پانصد سال خلفای عرب بغداد از پا گرفتن دولتی سراسری و نیرومند در ایران پیشگیری میکردند. هر چیزی که بوی استقلال میداد را ضد دین می نامیدند از جشن های کهن مانند نوروز و مهرگان تا فلسفه اشراق تا تشکیل دولت و ضرب سکه تا مذهب تشیع اسماعیلی و دوازده امامی همه را تهدیدی برای برتری جویی و غارت خود میدانستند. فرماندهان ایرانی در زمان دیلمیان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان همانند بهزادان (ابومسلم) قادر بودند دست عرب را از ایران کوتاه کنند اما چون خلفای عرب خود را رهبر مذهبی و جانشین پیامبر جا زده بودند فرماندهان ایرانی از کشتن آنها که بیشترشان افرادی بی اخلاق و دورو بودند پرهیز میکردند. این موضوع باعث شد فرهنگ عرب بنام اسلام در بسیاری زمینه ها به ایران نفوذ کند و بر اخلاق و رفتار ایرانیان تاثیر بگذارد در حالیکه اسلام راستین از زمان مرگ پیامبر به بیراهه رفته بود و آخرین دفاع از آن در کربلا شکست خورده بود. ایران که پتانسیل بزرگ فرهنگی برای تبدیل شدن به قدرت برتر را داشت باید از هرگونه استقلال فکری و اقتصادی و نظامی بازداشته شود. همین بود که خلیفه عباسی ناصر سپاه چنگیز را به حمله به ایران تشویق کرد و با وجود غارت ثروت ایرانیان به مدت پانصد سال از کمک به خوارزمشاهیان برای جنگ با مغول پرهیز کرد. پس از حمله ویرانگر مغول ایرانیان دیگر تولید کننده اندیشه و علم در جهان نبودند و از سده آینده به صوفیگری و درویشی و اعتقاد به قضا و قدر و سرنوشت از پیش تعیین شده باور کردند. حرکت برای پیشرفت متوقف شد و مردم بیشتر به آخرت و جهان پس از مرگ روی آوردند. اندیشه ایرانی به سراشیبی افتاد بطوریکه پس از مرگ سعدی تا استقلال ایران بدست صفویان فقط یک اندیشمند نام آور داریم و آن حافظ است در شهر دور از هیاهوی شیراز.