سده هژدهم


سده 350 تا 450 هجری خورشیدی- 1700 تا 1800 ایرانی- 972- 1072 میلادی (سده فردوسی)

در سده هژدهم تاریخ ایران پیدایش قبایل ترک پدیده ای است تاثیر گذار که تاثیراتش تا امروز نیز برجاست. ترکان که در برابر سد دفاعی پایدار ارتش ساسانی هرگز نتوانسته بودند به ایران رخنه کنند اکنون با دولت های کوچک محلی روبرو بودند که نمی توانستند در برابر قبایل جنگجوی ترک مقاومت کنند. خلافت بغداد هم چون دیگر نه به عربها اطمینان داشت نه به ایرانیان اختیار سپاه را به سرداران ترک سپرده بود که بتدریج نفوذ همه جانبه ای در دربار خلافت بهم زده بودند. در خراسان که همسایه سرزمین های ترک نشین بود شمار ترکها هر روز فزونی می یافت و دولت های محلی ایرانی ترکها را بصورت غلام یا سرباز بکار می گرفتند. یکی از سرداران ترک آلبتکین نام داشت که در شهر غزنین حکومتی تشکیل داد. تابع سامانیان بود. پس از او دامادش سبکتکین قدرت را در دولت محلی غزنین بدست گرفت اما در دوره او سامانیان توسط گروه دیگری از ترکها تار و مار شدند و در غیاب دولت سامانی خراسان به دست سبکتکین و پسرش محمود افتاد. این خاندان که بنام شهر غزنین به غزنویان شناخته میشوند در زمان کوتاهی دولت گسترده ای را تشکیل دادند که دولت های کوچک و ناتوان شده زیاری- دیلمی و صفاری را درهم شکست و سرزمین هایشان را گرفت. 

 

پادشاهی غزنویان

 

محمود بنام سلطان محمود از نظر دینی متعصب و بی رحم بود اما علاقه بسیار زیادی به ادبیات پارسی داشت.

نکته ای که باید به آن توجه داشت اینکه از این سده به بعد کنترل سیاسی ایران بدست شهریاران ترک زبان است که تشخیص داده اند تار و پود اتحاد مردم ایران زبان پارسی است لذا با اینکه قدرت کافی برای تحمیل کردن زبان ترکی را داشته اند اما بر خلاف خلفای عرب به زبان پارسی عشق و علاقه نشان داده و آن را تقویت کرده اند. زبان پارسی زبانی ملی و فرا ملی بوده تا جاییکه هند و عثمانی نیز سالها زبان پارسی را زبان رسمی خود می دانستند و این مدیون بزرگان ادب و دانش در ایران است.

در این سده چهره های بزرگی پیدا شدند که اکثرا چهره های جهانی هستند که به معرفی چند نامور می پردازیم.

محمد بیرونی معروف به ابوریحان

در سال352 در روستای بیرون در خوارزم به دنیا آمد. دانشمندی کم نظیر با تسلط به ریاضیات- ستاره شناسی و علوم انسانی که به زبانهای خوارزمی- فارسی- عربی و سانسکریت مسلط و با یونانی و عبری نیز آشنایی داشت. ابوریحان به شدت از فرهنگ و تمدن ایران در برابر بیگانگان حمایت میکند. محاسبه شعاع زمین که او بیش از هزار سال پیش انجام داد بسیار به رقم واقعی نزدیک است. بیرونی سال 427 در شهر غزنین درگذشت.

حسین پورسینا

زاده سال 359 هجری خورشیدی در بخارا و درگذشته در سال 416 در همدان معروف به ابوعلی سینا. روشهای عربی نام گذاری دانشمندان و بزرگان ایرانی باعث شده است مردم نام درست آنها را ندانند. پورسینا هم مانند رازی پزشک و فیلسوف بزرگی بود. او مدتی وزیر دولت های دیلمی را بر عهده داشت. بسیاری از اندیشمندان غربی او را بزرگترین دانشمند شرق می شناسند. برخی کتابهایش در اروپای چند سده پیش تدریس می شد. درخشش دانش و ادبیات در این دوران که از سده پیش آغاز شده بود را باید دوران خیزش فکری ایرانیان دانست اگرچه به اشتباه آنرا عصر درخشش اسلامی نام نهاده اند زیرا چنین دانشمندان و سخنورانی در دیگر جاهای جهان اسلام پیدا نشدند و جایگاهشان فقط ایران بود. پورسینا شعر هم می سروده است که در اینجا نمونه ای می آوریم:

با یک دو سه نادان که چنین می دانند              از حمق که دانای جهان آنانند

خر باش که این جماعت از فرط خری              هر کو نه خر است کافرش می خوانند

حسن فردوسی

یکی از بزرگترین چامه سرایان ایران و بزرگترین حماسه سرای ایران است. اثر بزرگ او شاهنامه هم بر ارزش ادبیات پارسی افزود هم زبان پارسی را از نابودی نجات داد. بسیاری از وزیران ایرانی اصرار داشتند عربی زبان اداری باشد اما مردم و بسیاری از شهریاران بصورت جدی خواستار نجات زبان ملی خود بودند و شاهنامه اینکار را ممکن کرد. شاهنامه که در برگیرند داستانهای پهلوانان و شاهان ایران است هم در بین دانشمندان و سخنوران جایگاه داشت هم مردم بیسواد شهر و روستا با جمع شدن دور شاهنامه خوانان از آن لذت می بردند و شعرهایش را از بر میکردند. شاید شاهنامه تنها کتابی باشد که در این سطح وسیع همه اقشار مردم را مجذوب خود کرده و زبان را پاس داشته است.

به نظر می رسد مخالفان استقلال فرهنگی و سیاسی ایران با توطئه از پا گرفتن شاهنامه جلوگیری می کرده اند. نخست دقیقی توسی که کار را آغاز کرد پس از سرودن هزار بیت کشته شد. پس از آن منصور نامی که از بزرگان توس بوده و داستانهای شاهنامه را بصورت نثر داشته و فردوسی را تشویق به تبدیل آن به شعر میکند کشته شد.

با همه فراز و نشیب ها فردوسی کار به شعر کشیدن شاهنامه را با سرمایه شخصی آغاز میکند و بیش از سی سال عمر خود را صرف اینکار می نماید. کتابی که هم نامهای ایرانی را زنده میکند هم هویت ملی را. فردوسی در ضمن شیعه بوده است که روش دیگری بود که بسیاری از ایرانیان برای بریدن مذهبی از خلفای عباسی برگزیده بودند.

ناصر خسرو

یکی از شاعران مهم زبان پارسی که سفری طولانی در جهان آنروز داشته و سفرنامه جالبی از خود برجای گذاشته است. ناصرخسرو مذهب اسماعیلی داشت و به همین دلیل مورد آزار و اذیت متعصبان قرار میگرفت. او در سال 383 به دنیا آمد و در سال 467 درگذشت. اهل ستایش قدرتمداران نبوده و شان خود را حفظ میکرده است چنانکه می سراید زبان پارسی دری را برای زبان بازی بکار نمی برد:

من آنم که در پای خوکان نریزم            مر این قیمتی دُر لفظ دری را

ابوسعید ابولخیر

زاده 346 و درگذشته در 427 عارفی که شعر خوب می سروده است. ابوسعید مبتکر رباعی در شعر پارسی است و احتمالا خیام این سبک را از ابوسعید برداشته باشد. افرادی مانند ابوسعید و علی خرقانی (معروف به ابولحسن) به حکمت خسروانی و فرهنگ ایرانی علاقه داشتند. عرفان نیز در کنار سیاست و ادبیات راهی بود برای ضدیت با تعصب عربی و ایجاد هویت ایرانی و بازگشت به استقلال ایران.

عبداله انصاری

معروف به خواجه عبدالله از عارفان این سده که سال 385 به دنیا آمد و سال 467 درگذشت. او شعرهای زیبایی در پارسی سروده است

علی خرقانی

معروف به ابولحسن خرقانی از صوفیان این سده است که ادامه دهنده راه کسانی چون بایزید است. او از طرفداران حکمت خسروانی است. پورسینا او را ستوده و گویا سلطان محمود غزنوی به دیدارش رفته. سخن زیر از او شهرت دارد:

هر که در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید چه آنکس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد

محمد بیهقی

معروف به ابوالفضل بیهقی دبیر دربار سلطان محمود و جانشینان او بود. شهرت او بخاطر نوشتن کتاب تاریخ بیهقی است که با نثری زیبا نوشته شده است. او در سال 370 خورشیدی در بیهق نزدیک سبزوار بدنیا آمد و درسال 456 خورشیدی در غزنین درگذشت.

در امر سیاست سلطان محمود بسیاری از نقاط ایران را گرفت. در دوران او دولت های ایرانی صفاری- سامانی- و دیلمی یک به یک از بین رفتند. سلطان محمود اگرچه ترک بود اما بسیار به فرهنگ و ادب ایران ارج میگذاشت و دربارش پر بود از شاعرانی که بیشتر شکوه و قدرت او را به رخ می کشیدند مانند عنصری- فرخی سیستانی- عسجدی و دیگرانی که چون مردمی نبودند چندان توجهی هم به آنان نمی شود. فردوسی اگرچه در همین زمان می زیست اما خود را وابسته به دربار سلطان محمود نمی کرد.

سلطان محمود سنی حنفی و بسیار متعصب بود. از بدترین کارهایش آتش زدن کتابخانه دیلمیان در ری بود. بسیاری از دیلمیان شیعه در زمان او کشته شدند.

 سلطان محمود چندین بار به هندوستان حمله کرد و جواهرات معابد هندوها را غارت کرد. حملات متعدد به هندوستان باعث شد دولت غزنوی پایگاههایی در شهرهای لاهور و پیشاور ایجاد نماید. سلطان محمود وزیری داشت بنام حسنک وزیر که با خلیفه عباسی رابطه خوبی نداشت. پس از 32 سال فرمانروایی سلطان محمود بر اثر بیماری سل درگذشت و حسنک کمک کرد پسرش محمد به حکومت برسد اما پسر دیگرش مسعود محمد را شکست داد و به سلطانی رسید. نخستین کاری که کرد به دار کشیدن حسنک بود که بیهقی در تاریخ خود آنرا نوشته است.

حکومت غزنوی آغازی بود بر چیرگی قبایل ترک بر سیاست ایران. برخلاف خلفای اموی و عباسی که تمام تلاششان از بین بردن زبان پارسی و هویت ایرانی بود فرمانروایان ترک هرچه می توانستند در جهت پیشرفت زبان پارسی و فرهنگ ایران گام بر می داشتند و از این جهت موضعگیری آنان ستودنی است. البته اقامت طولانی ترکان سلجوقی در برخی استانهای ایران مانند آذربایگان باعث شد زبان بیشتر مردم به ترکی تبدیل شود اما حتی در آنجا مانند سراسر ایران طبق قراردادی نانوشته پارسی زبان اصلی ادبی و دولتی باقی ماند. در واقع مردم ایران دو زبانه هستند یکی زبان محلی و دیگر زبان ملی که پارسی است.

غزنویان مانند سلجوقیان هرچند ترک تبار اما ایرانی بودند یا ایرانی شدند و مانند هر شهریار ایرانی در جهت آبادانی و عظمت ایران گام برداشتند. اگرچه آنان هم جرات نابود کردن کامل خلافت عباسی را نداشتند.

 در سال 416 خورشیدی طغرل سلجوقی با کمک وزیر ایرانی اش علی جوینی در نیشابور خود را پادشاه خواند. او بزودی ری را هم گرفت و شالوده امپراتوری سلجوقیان را پایه ریزی کرد. طغرل در ری درگذشت و در برج طغرل که هنوز برپاست بخاک سپرده شد. پس از او برادرزاده اش آلپ ارسلان به قدرت رسید. او نخست وزارت را به محمد کندری سپرد اما پس از مدتی با تحریک حسن توسی معروف به نظام الملک کندری را کشت و نظام الملک را به وزیری برگزید. نظام الملک وزیری آلپ ارسلان و پسرش ملکشاه را داشت و سیاستمداری توانا بود. آلپ ارسلان ده سال پادشاهی کرد و در این مدت هم بغداد را گرفت و امیر دیلمی را زندانی کرد و به فرمانروایی بوئیان پایان داد هم ارمنستان و گرجستان را گرفت و با شکست سختی که به ارتش روم شرقی داد توانست بیشترین قسمت های ترکیه امروزی را بگیرد از جمله شهر انکارا. پس از آن اورشلیم را گرفت و زیارت مسیحیان از این شهر را ممنوع کرد. در عمل خلیفه عباسی بغداد هیچ قدرتی در کشور نداشت اما پادشاهان ایران همچنان او را به عنوان جانشین پیامبر حفظ میکردند.

آلپ ارسلان سرانجام در سال 451 خورشیدی بدست یکی از سربازان خود کشته شد و پادشاهی به پسرش ملکشاه رسید.

 

جهان در این سده

در این سده جنگهای کمتری روی داد و نسبت به جمعیت انسان کمتری کشته شد. در خاورمیانه خلافت عباسی روزهای ضعف خود را می گذراند اما امیری بنام عبدالرحمان در کوردوبا Cordoba اسپانیا خود را خلیفه اعلام کرد. بازماندگان خلافت اموی توانسته بودند خود را در آندولس اسپانیا حفظ کنند. عبدالرحمان با خلیفه خواندن خود ارتباط خود را با فاطمیان شمال افریقا و خلافت عباسی قطع کرد.  امویان از این تاریخ در آندولوس آثار معماری درخشانی از خود بجا گذاشتند.

در چین سلسله سونگ Song توانست دوباره حکومتی یکپارچه در این کشور ایجاد کند. در نروژ اریک سرخ Erik the Red جزیره بزرگ گرینلند را کشف کرد و بعدها پسرش Leif Eriksson نخستین اروپایی بود که پیش از کریستف کلمب قاره امریکا را کشف کرد. البته اریکسون شمال کانادا را کشف کرده بود.

میژکو یکم Mieszko I نخستین فرمانروای لهستان و پایه گذار این کشور بود که حاضر شد مسیحیت را بپذیرد. در این سده سوئد دارای قدرت و نفوذ بیشتری در دریای بالتیک شد. در صربستان نخستین دولت صرب بوجود آمد که بر زبان ملی تاکید داشت. ولادیمیر یکم Volodymyr I فرمانروای اوکراین با کمک نروژی ها توانست اساس کشور اوکراین را پایه ریزی کند. او ضمن مسیحی شدن توانست اوکراین و بلاروس امروزی را تحت یک فرمانروایی درآورد. کشورهای اروپایی اکثرا در این سده از دوک نشین های کوچک به کشور تبدیل می شدند و بسیاری از آنان در این سده مسیحیت را بعنوان دین رسمی پذیرفتند.

در ایتالیا پاپ گریگوری هفتم قوانینی را پیش کشید که بموجب آن کلیسا نهادی است بنیان نهاده شده از طرف خداوند و پاپ نماینده خداست در روی زمین. بر پایه این دکترین مخالفت با پاپ مخالفت با خداست. در همین سده اختلاف بین کلیسای روم شرقی با روم به اوج خود رسید و انشعاب بین آنان رخ داد و به دو کلیسای ارتدوکس و کاتولیک تبدیل شدند.

در اسپانیا اتحادیه مسیحیان کوشید مسلمانان را از آندولس بیرون بریزد اما از ارتش پادشاهی مراکش شکست خوردند.

در چین سه سلسه در شمال شرق- شمال غرب و مرکز برای تسلط بر همه چین با یکدیگر در جنگ دائمی بودند.

در هند سلسله چولا Chola به اوج اقتدار خود رسید و سری لانکا و تایلند و بخشهایی از اندونزی را نیز تحت فرمانروایی خود درآورد.

در نیجریه چند پادشاهی کوچک در شمال و جنوب این کشور متحد شدند

در کره قدرت دولت مرکزی سلسه Goryeo  بیشتر شد و توانست حملات چینی ها را دفع کند.

سفیر خلافت فاطمی مصر توانست با درنوردیدن دریا به چین برسد و روابط دیپلماتیک بین مصر و چین برقرار شد.

در ایرلند پادشاه برایان در جنگ با وایکینگ ها کشته شد. وایکینگ ها که عموما از نروژ حمله میکردند سرزمینی شامل نروژ- دانمارک و بیشتر انگلستان را در تسلط خود داشتند.

مکبث پادشاه اسکاتلند که سوژه داستان شکسپیر است در این زمان می زیست.

در مصر خلیفه فاطمی الحکیم ناگهان ناپدید شد که احتمالا بدست خواهرش سر به نیست شد. گروهی از شیعیان اسماعیلی که دروزی Daruzi نامیده می شوند و پایگاه محکمی در لبنان دارند به این باور رسیدند که الحکیم غیب شده و در آینده بنام مهدی ظهور خواهد کرد. نظریه مهدی پیش از آن بین شیعیان ایران در مورد امام دوازدهم مطرح شده بود.

در این سده پورسینا کتابهای مهم خود همچون شفا در زمینه فلسفه و قانون در زمینه پزشکی را منتشر کرد. در چین قطب نما ساخته شد و باروت جنگی آزمایش شد. 


چهره های مهم این دوره

 

محمد بیرونی (ابوریحان) دانشمند بزرگ ایرانی  حسین پورسینا (بوعلی سینا) دانشمند و پزشک بزرگ ایرانی  حسن فردوسی حماسه سرای بزرگ ایران

 

ابوسعید عارف نامدار سده 19 ایرانی  علی خرقانی عارف ایرانی  محمد بیهقی مورخ ایرانی   

 

سلطان محمود غزنوی  میژکو یکم فرمانروای لهستان   آلفرد بزرگ نخستین شاه انگلستان

 

هنر و معماری در این دوره

 

مسجد زیبای کوردوبا   مسجد الحکیم در قاهره   معبد Odisha هندوستان

 

معبد "بزرگ" هندوستان   کلیسای سن مارتین در اسپانیا   معبد Longhuaشانگهای

 

کلیسای سن میشل فرانسه   کلیسای سنت سوفیا کیف اوکراین   معبد Perumal هندوستان

 

حکومتی که سلطان محمود ایجاد کرد دیری نپایید. پسرش سلطان مسعود از سلجوقیان شکست خورد و تصمیم گرفت به هندوستان عقب نشینی کند که با شورش سپاه روبرو شد و کشته شد. برادرش محمد دوباره شاه شد و پس از آن دولت غزنوی تا 538 خورشیدی بصورت دولتی کوچک و ناتوان از تاثیر گذاری سیاسی در لاهور باقی ماند تا از میان رفت.

 

تحلیل این دوره

 

خلافت عباسی در بغداد هنوز نفوذ بر سیاست ایران داشت و مانع اساسی بر سر راه استقلال ایران بود. حکومت فاطمی در قاهره و حکومت امویان در گرانادا اسپانیا و شمال افریقا را کاملا از تسلط خلافت بغداد دور نگه داشته بود اما ایران هنوز اسیر این خلافت ضد ایرانی بود.

ایرانیان با هر روشی میکوشیدند عظمت ایران را به آن بازگردانند. مدرسه های دانشگاه مانندی در شهرها ساخته می شد. بویژه نیشابور مرکز علم و دانش بود. دستاوردهای علمی و ادبی بسیاری در این سده بدست آمد که پسوند اسلامی بر آن نهاده اند در حالیکه دستاورد ایرانیان است. مدرسه بیهقیه در نیشابور مرکز مهم علمی آن زمان بود. این سده نیز عصر درخشش دانش و شعر در ایران بود. زبان پارسی با همت فردوسی از بیماری منجر به مرگ نجات یافت و شخصیتی بس بلند تر از عربی که زبان مذهبی بود یافت. خلفای بغداد خود را بعنوان جانشین پیامبر جا انداخته بودند و همین مسئله باعث می شد افراد کمی جرات پایان دادن به جایگاه ایشان را داشته باشند. در بحث مذهب هم با از بین رفتن همه امامان شیعه و تسلط دائمی خلفای اموی و عباسی بر ایران تاثیرات بسیار بدی بر جای گذارد بطوریکه بسیاری از نام شهرها و محل ها در ایران تغییر کرد. اصول مذهبی من درآوردی اموی و عباسی بعنوان اصول اسلامی حتی بین شیعیان که متکی به فتوی و بروز کردن مسائل دینی بودند مرسوم شد. کشتن افرادی مانند حسین حلاج نشانگر بی رحمی حکومت برای جای انداختن نگرش های مذهبی خود می باشد و از سویی از بین رفتن شهامت برای مخالفت با بدعت های حکومت عباسی و اموی. مهم ترین جنبه تاثیرگذار منفی ماندگار حکومت خلفا ایجاد تضاد مصنوعی بین اسلام و هویت ایرانی بود. خلفای بغداد که جان گرفتن هویت ایرانی را خطری برای خودشان و رسیدن ایران به استقلال می دانستند رسم ها و جشنهای ایرانی را برانداختند. تاریخ پیش از اسلام ایران را تا توانستند نابود کردند. جشن ها و حماسه های ایرانی را با انگ و برچسب ضد اسلام بیرنگ کردند و هرکس که در خلاف سیاست آنان گام برداشت را یا کشتند یا تکفیر کردند. تاثیر سیاست های شوم آنان هنوز هم در ایران از بین نرفته است و به عزمی ملی نیاز است تا مردم و روحانیت شیعه به این باور برسند که هیچ تضادی بین هویت ایرانی و تشیع وجود ندارد. مردم ایران در طول سده ها اسلام علوی را پذیرفته اندو به آن وفادار نیز هستند لذا علاقه آنان به جشن های ایرانی گاهی با نماد آتش هیچ ربطی به دوری آنها از دینشان ندارد. مردم ایران باید با ظرافت بین اسلام اموی و عباسی و اسلام علوی تفکیک قائل شوند تا ضمن حفظ شخصیت و هویت ایرانی خود نشان دهند تضاد و دشمنی با دینشان ندارد.

اروپا در این دوره دارای حکومت های کوچک بود که آنها هم گرفتار نفوذ دینی پاپ بودند. مردم اسکاندیناوی در این دوره مسیحی شدند و پایه های جنگهای صلیبی نیز در این دوره ریخته شد که دشمنی دیرینه ای را بین شرق و غرب جهان ایجاد کرد.