سده چهاردهم


50 پاه تا 50 هجری- 1300 تا 1400 ایرانی- 572 تا 672 میلادی- (سده اسلام)

با مرگ انوشیروان پسرش هرمز یا هرمزد چهارم پادشاه شد که یازده سال پادشاه بود. بازهم پادشاهی دیگر مانند پدربزرگش جانب مردم را برضد موبدان و اشراف میگیرد. گفته میشود هرمز حتی شماری از موبدان و اشراف را اعدام کرد. رخدادها و گرایش های قباد و هرمز و اصلاحات انوشیروان همه نشانگر وجود بحران ناشی از نارضایتی عمومی در ایران است که هر سه پادشاه نمیتوانند آنرا نادیده بگیرند اما انوشیروان که سرنوشت پدر خود را در کودتا و زندانی شدن دیده بود علیرغم اقدام به برخی اصلاحات اجتماعی میکوشید اشراف و موبدان را همراه داشته باشد و نظم فرسوده طبقاتی را حفظ کند.

هرمز برای صرفه جویی در هزینه ها دستمزد سپاهیان را پایین آورد. اقدامی نابخردانه که دستهای پادشاه را برای پیاده ساختن اصلاحات به نفع طبقات پایین جامعه خالی گذاشت. دومین سیاست اشتباه هرمز ادامه ندادن گفتگوهای صلح با روم و پاره کردن قراردادی بود که در پایان عمر انوشیروان تنظیم شده بود. در نتیجه جنگی میان ایران و روم درگرفت که تا پایان عمر هرمز جریان داشت. همزمان ترکها از شرق به ایران حمله کردند اما سردار نامی ایران بهرام چوبین آنها را شکست سختی داد و سپس به فرمان هرمز فرماندهی سپاهیان در گیر با روم را بدست گرفت اما شکست خورد. هرمز بجای فرستادن کمک برای بهرام لباس زنانه ای برای او فرستاد که باعث خشم او و سپاه و شورش آنها شد. سپاهیان به تیسفون حمله کرده و هرمز را از پادشاهی برکنار کردند. او را نخست نابینا کردند و سپس کشتند. این نخستین شورش علنی ارتش برضد پاداشاه است که نشان میدهد سپاهیان مانند بقیه مردم ناراضی اند و با جرقه ای منفجر میشوند.

با برکناری هرمز پسرش خسروپرویز جانشین او شد. خسروپرویز در همان آغاز با شورش بهرام چوبین روبرو شد و در جنگ با بهرام شکست خورد و به روم پناهنده شد. بهرام چوبین یکسال پادشاه ایران بود تا اینکه خسروپرویز با ارتشی که از امپراتور روم گرفته بود و ازدواج با دختر امپراتور بنام مریم به ایران بازگشت و اینبار بهرام شکست خورد و به آنسوی مرزهای شرقی و قبایل ترک پناه برد. خسروپرویز ۳۸ سال پادشاه ایران بود. او را باید آخرین شاه نیرومند ساسانی دانست زیرا پس از او دولت ساسانی در سراشیب سقوط افتاد و با ضربه نهایی که ارتش عرب وارد کرد از هم پاشید.

تا زمانی که موریکیوس امپراتور روم که پدر زن خسروپرویز بود و به او در بدست آوردن تاج و تخت کمک کرده بود زنده بود روابط ایران و روم خوب بود تا اینکه موریکوس بدست فوکاس کشته شد و فوکاس امپراتر روم شد. پس از این کودتا سپاه ایران به روم حمله کرد و جنگهایی آغاز شد که بیست سال طول کشید. سرداران بزرگ ایران شهر وراز و شاهین یک به یک شهرهای روم را گشودند و ایران را تقریبا به پهناوری زمان هخامنشیان رساندند. شهر وراز به مصر حمله کرد و اسکندریه را گرفت. شاهین هم تا نزدیکی پایتخت روم شرقی یعنی استانبول امروزی پیش رفت. با فتح اورشلیم صلیب عیسی بدست ایرانیان افتاد. هرج و مرجی در روم آغاز شده بود تا اینکه هراکیلیوس از سرداران روم با سپاهی از شمال افریقا رهسپار پایتخت شد و امپراتور روم شد. هراکیلیوس بیدرنگ با شاهین سردار ایران ملاقات کرد و خواهان صلح شد. فرستاده به دربار خسرو پرویز آمد اما پادشاه مست از پیروزی های پی در پی پیشنهاد صلح را رد کرد. یک اشتباه بزرگ استراتژیک. رومی ها که چاره ای جز نابودی یا جنگ نداشتند با بکار بردن اموال کلیسا برای جنگ آماده شدند.

همزمان دولت عربی حیره که دست نشانده ساسانیان بود و در جنوب عراق امروز مستقر بود و سدی بود که راه حمله اعراب به ایران را می بست را خسرو پرویز با کشتن پادشاهشان برانداخت. این اقدام خسروپرویز را باید دومین اشتباه استراتژیک پادشاه دانست که برای کشور در آینده بسیار گران تمام شد.

با حمله رومی ها در دوسه جنگ شهر وراز و شاهین شکست خوردند و رومی ها وارد آذربایگان شدند و آتشکده آذرگشسب در تکاب را ویران کردند. آنها نزدیک بود تیسفون را هم بگیرند که با مقاومت سرسخت ارتش ایران روبرو شدند. خسرو پرویز اشتباه استراتژیک سوم خود را هم کرد و آن فرار بود. او همچنین سرداران ایران را بعلت شکست ها به دشنام گرفت و از خود رنجاند بی آنکه بیاد بیاورد همین سرداران وسعت ایران را دوباره تا مصر و دریای سیاه رسانده اند و جنگ طولانی و فرسایشی باعث شکست آنها میشود.

خسرو آخرین اشتباه خود را نیز کرد. او بجای اینکه پسر بزرگش شیرویه را که از همسرش شاهزاده رومی بود به جانشینی انتخاب کند تحت نفوذ همسر دیگرش شیرین پسر خردسالش مردانشاه را به جانشینی برگزید. این بی خردی در آن شرایط بسیار بحرانی تیر خلاص را زد. بزرگان کشور چنین انتخابی را بر نتافتند و با کمک شیرویه خسروپرویز از پادشاهی برکنار شد. پادشاه را به جرمهای زیر محاکمه کردند:

  • جمع آوری زنان بسیار و تشکیل حرمسرا
  • سختگیری در گرفتن مالیات
  • گرفتن مال مردم بزور
  • نگه داشتن سپاهیان به مدت دراز در جنگ
  • دستور کشتن سردارانی که مدتها در جبهه جنگیده بودند
  • نپذیرفتن خواهش پادشاه روم برای صلح و پس دادن صلیب عیسی
  • کشتن نعمان پادشاه حیره

در برخی نوشته ها این لیست طولانی تر است اما همین مقدار کافی است که بدانیم مردم با چه سیاست هایی مخالف بوده اند و نارضایتی آنان از چه بوده است.  سرانجام شیرویه دستور کشتن پدر را داد. او به این نیز اکتفا نکرد بلکه دستور داد همه پسران خسروپرویز را اعدام کنند. همه چیز نشان از فروپاشی یک شاهنشاهی بزرگ میداد. در واقع اگر هم عرب به ایران حمله نمیکرد دولت ساسانی باز با وضعی که داشت فرو می پاشید.

در این زمان محمد 52 یا 53 ساله بود و بر اثر آزاری که در مکه می دید و حتی تهدید به مرگ شده بود ناگزیر شد از مکه به مدینه هجرت کند یعنی چهار یا شش سال پیش از اعدام خسروپرویز. بعضی ها نوشته اند محمد نامه ای به خسروپرویز و امپراتور روم فرستاد و آنها را به اسلام دعوت کرد. این داستان با منطق سازگار نیست که پیامبر وقتی هنوز پیروان زیادی ندارد و مجبور به هجرت است و دینش هنوز درست شکل نگرفته به خارج از مرزهای عربستان نامه بدهد که اسلام بپذیرید.

شیرویه فقط چند ماه پادشاه بود و یا درگذشت یا شاید او را مخفیانه کشته باشند. کشتن خسروپرویز هرج و مرج عجیبی در نظام سیاسی ایران پدید آورد که قطعا از چشم همسایه های ایران از جمله عربها دور نمانده است. در چهار سال پس از اعدام خسرو پرویز ۱۲ پادشاه به تخت نشستند یعنی بصورت میانگین سالی سه  شاه به پادشاهی می رسیدند. چهار سال پس از اعدام خسروپرویز پیامبر اسلام نیز درگذشت یا مسموم شد.

از این پس با توجه به تاثیر بزرگی که اسلام و حمله عرب بر ایران گذاشت تاریخ اسلام و ایران را با هم می نویسیم.

با کشته شدن یا درگذشت شیرویه فرزند ۷ ساله اش اردشیر را به پادشاهی برگزیدند اما شهروراز از فرماندهان ارتش این انتخاب را نپذیرفت و با حمله به تیسفون شاه خردسال را کشت و خود را شاه خواند. اما فقط ۴۰ روز شاه بود و با پرتاب نیزه از سوی فرمانده دیگر کشته شد. سپس خسرو سوم پسرعموی خسرو پرویز شاه شد که یکسال شاه بود و او هم با دسیسه ها کشته شد و با نبود فرزند پسر از خاندان خسروپرویز دخترش پوراندخت ملکه ایران شد. پوراندخت با خرد و سیاست بسیار کوشید کشور و دولت در حال از هم پاشیده شدن را نجات دهد. او صلیب عیسی را به روم فرستاد و با روم آشتی برقرار کرد. در همین زمان عربها حمله به ایران را آغاز کرده بودند. پادشاهی ملکه کمی بیش از یکسال بطول انجامید. سپس پسر شهروراز چند ماه پادشاه شد اما زود برکنار شد و یکی از نوادگان انوشیروان بنام پیروز را پادشاه کردند که پس از چند روز کشته شد و دختر دیگر خسروپرویز آزرمی دخت ملکه ایران شد اما او هم چند ماه بیشتر نتوانست قدرت را حفظ کند و کشته شد. باز چند ماه پادشاه دیگری بنام خسرو چهارم به تخت نشست اما در سوی دیگر ایران یعنی در استخر نزدیک شیراز یزدگرد سوم تاجگذاری کرد یعنی همزمان دو پادشاه بر ایران حکومت میکردند اما خسرو سر به نیست شد و دوباره پوراندخت ملکه شد اما با درگذشتش یزدگرد سوم در سال ۱۰ هجری خورشیدی پادشاه ایران شد. او ۲۰ سال پادشاه بود و ثبات در دربار ایران حاکم شد. شاید همه بزرگان کشور حمله عرب را جدی گرفته باشند و فرمانبری از یک شاه را برای نجات کشور صلاح دیده باشند اما دیگر خیلی دیر شده بود.

در اینجا لازم است نگاهی کوتاه به تاریخ اسلام بیاندازیم

پیامبر اسلام در سال 10 هجری پس از بردن نام علی بعنوان جانشین در غدیر خم به طرز مشکوکی وفات یافت. اسلام چون تاریخ نویسی مشخصی نداشته بسیاری از وقایع آن برپایه روایات است. بر پایه یکی از روایات زنی یهودی بنام زینب با خوراک گوشت گوسفند پیامبر را مسموم کرد. کشته شدن پیامبر با زمان کمی از غدیرخم و تعیین کردن علی بعنوان جانشین و تعیین خلیفه با عجله و بدون حضور علی نشانگر نوعی کودتاست که توسط بزرگان عرب صورت گرفته است. بزرگان عرب زمانی دست به این کودتا زدند که قبایل عرب متحد شده بودند و اسلام گسترش خوبی یافته بود. نخستین خلیفه را ابوبکر تعیین کردند. اینکه بزرگانی چون ابوبکر- عمر و ابوسفیان دخترانشان را به پیامبر به زنی داده بودند و کم و بیش از اسرار درون خانه پیامبر با خبر بوده اند قصد آنان به آینده نگری برای بدست آوردن قدرت را نشان می دهد. عایشه دختر ابوبکر بود و حفصه دختر عمر و ام حبیبه دختر ابوسفیان. بعضی این ایراد را به پیامبر گرفته اند که با عایشه زمانیکه 9 ساله بود ازدواج کرد. بی آنکه بخواهیم توجیهی بیاوریم این انتقاد در عصر ما وارد است زیرا ازدواج پیامبر با زینب المساکین که بیش از هفتاد سال سن داشت و همچنین اینکه بیشتر زنان پیامبر شوهرانشان در جنگ کشته شده بودند نشان می دهد ازدواجهای پیامبر سیاسی و نمادین بوده است. در آنزمان کسی با زنان بیوه ازدواج نمیکرد در حالیکه 75 درصد زنان پیامبر یا طلاق داده شده بودند یا شوهرشان کشته شده بود. خدیجه نخستین همسر پیامبر هم شوهرش مرده بود.

قبایل عرب هر کدام برای خودشان بتی داشتند که در خانه کعبه جای داشت. این قبایل هر سال برای زیارت بتهای خود به مکه می رفتند و بتخانه کعبه از نظر اقتصادی شهر مکه را تامین میکرد زیرا مکه از نظر کشاورزی مستعد نبود. اقتصاد شهر با زیارت بت ها و بازرگانی تامین می شد. بزرگترین قبیله زمامدار مکه قریش بود که از 25 طایفه تشکیل می شد که دو تا از با نفوذ ترینشان بنی امیه و بنی هاشم بودند. بعدها که اعراب به کشورگشایی پرداختند فرمانروایی همیشه در دست طایفه های قریش بود.

بین بنی امیه و بنی هاشم رقابت وجود داشت. یکی از مهم ترین کارها در مکه کلید داری کعبه بود. پدربزرگ پیامبر بنام عبدالمطلب کلید دار کعبه بود. همین نفوذ بمی هاشم بود که نگذاشت پیامبر در همان سالهای نخست دعوت مردم به اسلام کشته شود.  اگرچه بقیه قبایل در اعتراض به حمایت بنی هاشم از پیامبر دست به محاصره اقتصادی بنی هاشم زدند که به شعب ابی طالب معروف است اما این محاصره کاری از پیش نبرد. قبایل عرب اگرچه هر یک بت خود را داشتند اما به یک خدا هم اعتقاد داشتند که قابل دیدن نبود و الله نام داشت چنانکه پدر پیامبر عبداله نام داشت. پیامبر در دعوت قبایل عرب به یکتاپرستی خواهان ویران کردن بت ها و بتخانه بود و پیامش اعتقاد به الله بعنوان یک خدا بود. اما چرا قریش با پیامبر مخالفت میکردند؟ تا مدتها سران قریش باور نداشتند اعراب به دعوت پیامبر تن بدهند و تصوری از اتحاد همه قبایل نداشتند. از نظر آنها از بین بردن بت پرستی برابر بود با از رونق انداختن مکه و از بین بردن سهم قابل توجهی از درآمد آنان. از سویی دین جدید پیامهای عدالت محوری داشت که اگرچه در زمان ما خیلی ضعیف جلوه میکند اما در زمان خودش تحولی بود مانند مخالفت با برده داری- اعتقاد به تساوی نژادی- حقوق بیشتر برای زنان و مانند آن. این اهداف هم برای بزرگان عرب که یکی از درآمدهایشان از خرید و فروش برده بود خطرناک به نظر می آمد. به نظر می رسد علیرغم دشمنی بسیاری که بنی امیه بویژه ابوسفیان با پیامبر کردند در نهایت توافقی بین آنها برقرار شده باشد که بنی امیه اسلام را قبول کنند و پیامبر هم فقط به شکستن بت ها و گسترش توحید اکتفا کند و مراسم حج شامل طواف کعبه و قربانی و سنگ زدن به شیطان را برای حفظ رونق اقتصادی مکه از بین نبرد. احتمالا این تصمیم پیامبر استراتژیک و موقت بوده است. این مراسم در اسلام واجب نیست و فقط به ثروتمندان توصیه شده تا با هزینه کردن در مکه به اقتصاد شهر کمک کنند.

از همین جا رویکرد مصلحت اندیشانه و استراتژیک ابوسفیان و پسرش معاویه را میشود حدس زد کما اینکه بعدا منفعت طلبی و گرویدن قدرت طلبانه آنها به اسلام در عمل دیده شد. در این میان فقط علی به آرمانهای پیامبر وفادار بود. او نخستین مردی بود که به اسلام گرویده بود و با تعصب در پی اجرای شعارهای اسلام بود. برای همین اقدام به کشتن پیامبر و کوتاه کردن دست علی از قدرت کاملا ضرورت داشت. رویدادهای پس از مرگ پیامبر نشان داد که بزرگان عرب درصدد نهایت استفاده بردن از اتحادی که اسلام بین قبایل عرب بوجود آورده و سپاه بزرگی در اختیارشان گذاشته هستند چه بی درنگ پس از خلافت ابوبکر حمله به ایران و روم آغاز شد.

نتیجه اینکه از همان آغاز جنگ پنهانی قدرت در جریان بوده و تعیین جانشین در غدیرخم در اسلام انشعاب ایجاد کرد یعنی پیروان علی و پیروان خلفای دیگر از یکدیگر تفکیک شدند که بعدا به دو شاخه اصلی شیعه و سنی انجامید. از حادثه غدیر خم نباید به سادگی گذشت زیرا نشانگر این است که پیامبر از جنگ پنهانی قدرت و دسیسه ها باخبر بوده است. اما ثروتمندان عرب مانند عمر و عثمان و بنی امیه از جانشینی علی راضی نبودند و به همین دلیل دست به کودتای پنهانی زدند. ابوبکر را عمر کاندید خلافت کرد اما علی و ابوذر و سلمان تا مدتها خلافت ابوبکر را به رسمیت نمی شناختند که نشانگر وقوع کودتاست.

پایه های اصلی و شالوده اسلام را پیامبر گذاشت اما کشته شدنش به او برای تدوین وگسترش اصول و فروع اسلام امان نداد. در قرآن اشاره ای به نماز و روزه و حج و غیره نشده و امکان دارد این اصول پس از مرگ پیامبر تحت نام فقه به دین افزوده شده باشد. بدین ترتیب اسلام پس از پیامبر هم تکمیل میشد و جنگهای بعدی نشاندهنده دو نوع تکامل در اسلام است. یکی با دیدگاه اموی و دیگری با دیدگاه علوی.

تقسیم اسلام از همین تاریخ به اسلام علوی و اسلام اموی اشتباه نیست زیرا از یکسو علی و پیروانش با وفاداری شعایر و آرمانهای پیامبر اسلام را تبلیغ میکردند و از سوی دیگر پیروان معاویه پسر ابوسفیان تفسیر خود را ارایه می نمودند که در تضاد با گروه دیگر بود.

علی به شعارهای نخستین که باعث اتحاد اعراب شده بود باور داشت شامل برابری- برادری- نکوهش برده داری و نژادپرستی و بنوعی ریاضت کشیدن اما خاندان امیه بویژه معاویه و فرزندانش برتری نژادی عرب- برتری ثروتمندان و تیزهوشان به بقیه- برتر دانستن زبان و رسوم عرب- زندگی اشرافی و راحت و تجارت حتی با خرید و فروش برده را درست میدانستند و اختلاف این دو دیدگاه باعث تضادها و جنگهایی شد که تاثیرات آن تا امروز هم وجود دارد. ایرانیان قبول نداشتند که عرب نژاد و فرهنگ برتری دارد. اسلام را هم بخاطر شعارهایش پذیرفته بودند یا تحمل میکردند و با توجه به پیشینه تاریخی خودشان و هنر و معماری که داشتند زیربار برتری عرب نمی رفتند. علی و خاندانش از این این موضوع استفاده میکردند و از میان ایرانیان یارگیری میکردند. نتیجه اینکه بیشترین پیروان علی یا شیعیان در بین ایرانیان شکل گرفت.

نخستین حمله اعراب به ایران در سال ده هجری آغاز شد یعنی سال مرگ یا کشته شدن پیامبر. این نکته مهم است که قبایل عرب جز ثروتمندان قریش که به آنها اشاره کردیم اکثرا فقیر بودند و با طبیعت سخت عربستان دست و پنجه نرم میکردند. از نظر آنها ایران و روم بهشت بود با زمینی سبز و پرآب و نژادی زیبا. آنها در جنگها پیروز شدند. بقیه ماجرا را در ادامه تاریخ ایران میخوانیم.

عربهایی که در مرزهای ایران می زیستند هر روز حمله ای میکردند و روستاهایی را غارت میکردند بی آنکه کسی مزاحمشان شود. این ناتوانی ساسانیان در دفع دشمن از چشم اعراب دور نمی ماند. رییس یکی از قبائل عرب بنام بکر بن وائل نامه ای به ابوبکر فرستاد و از اوضاع آشفته ایران نوشت. ابوبکر هم خالد بن ولید از سرداران عرب را که پس از دشمنی بسیار با محمد مسلمان شده بود به جنگ فرستاد. او امیر نشین حیره را که همیشه دست نشانده ساسانیان بود را تسخیر کرد و سپس روی به سوریه آورد.

ابوبکر بیش از دوسال خلافت نکرد و مرد و عمر جانشین او شد. عمر بصورت جدی تر حمله به ایران را در دستور کار قرار داد. اگرچه همه گزارشها از وضعیت آشفته ایران خبر میداد اما هنگامیکه عمر در مسجد مدینه هدف از حمله به ایران را مطرح کرد همه سکوت کردند. اعراب جرات حمله به ایران را نداشتند. تا اینکه ابوعبید ثقفی بپا خواست و داوطلب جنگ شد و دیگران هم دل پیدا کردند. در جنگ با ایرانیان که مهران سردار سپاه ایران بود ابوعبید کشته شد و اعراب فرار کردند اما بار دیگر با نیروی کمکی بازگشتند و چندین بار مرزبانان ایرانی را شکست دادند و تا دجله و فرات پیش آمدند. حالا دیگر ایرانیان حمله عرب را جدی میگرفتند و یزدگرد پادشاه ایران رستم فرخزاد سپهسالار ایران را مامور جنگ با اعراب کرد. سپردن فرماندهی ارتش به بالاترین مقام نظامی ایران نشان میدهد که حمله عرب خیلی جدی دیده شده است.

سپاهیان عرب به سرداری سعد ابی وقاص بسوی قادسیه حرکت کردند. اگر آنجا فتح میشد راه ایران باز می شد. سپاهیان ایران و عرب چهارماه در برابر یکدیگر صف آرایی کردند تا جنگ بزرگی در گرفت و رستم در آن جنگ کشته شد. هرچند یزدگرد هنوز زنده بود اما این پایان ساسانیان بود. نبرد قادسیه در سال 15 هجری رخ داد.

در مورد این جنگ گزافه گویی زیاد شده بویژه از سوی اعراب. سپاه عرب ضعیف و فقیر نشان داده شده که فقط با ایمان میجنگید و سپاه ایران صدها هزار نفر. شمار کشته شده گان ایرانی دهها هزار نفر نوشته شده و همه این گزافه گویی ها برای این بوده که جنبه ایمان عرب را بالا نشان دهند اما واقعیت را باید از دل داستانهای تاریخی بیرون کشید.

یکی اینکه ارتش ساسانی بیست سال پیش از این جنگ ارتش روم را شکستهای پیاپی داده بود و از نظر نیرو و تجهیزات ارتش نیرومندی بود. دوم اینکه بی بار و بنه دانستن ارتش عرب کاملا بی اساس است. ارتش عرب نه تنها کاملا مجهز بود بلکه از اسرار ارتش ایران هم توسط فراری های ایرانی مانند سلمان فارسی باخبر بود. پس از کشتار مزدکیان ایرانیان بسیاری فرار کردند که گروهی سر از عربستان درآوردند. واقعیت شوم سوم این است که خیلی زود سواره نظام ساسانی در خدمت اعراب درآمدند. ارتش ساسانی ارتشی حرفه ای بود. بنابراین در ازا دریافت پول می جنگید. پیوستن اسواران به ارتش عرب آنها را در تسخیر بقیه شهرهای ایران بسیار کمک نمود. بنابراین به داستانهای خیالپردازانه نباید خیلی اعتنا کرد هرچند اسناد تاریخی هستند اما اعراب هم مانند یونانی ها دروغ های تاریخی بسیاری ساخته اند.

 

سقوط پایتخت

یکسال پس از نبرد قادسیه تیسفون پایتخت ساسانی سقوط کرد. تیسفون از هفت شهر تشکیل میشد و شهری افسانه ای بوده که داستانها در مورد آن نوشته اند. چندین ماه یا بیشتر محاصره تیسفون طول کشید و عاقبت خرهزاد برادر رستم فرخزاد در برابر عرب شکست خورد و شهر به دست عرب افتاد. یزدگرد از شهر فرار کرده بود. سقوط تیسفون در سال 16 هجری خورشیدی رخ داد. پس از سقوط پایتخت شهرهای شوش و شوشتر یک به یک با جنگ یا بیشتر با خیانت فرماند هان ایرانی بدست عرب افتاد. آخرین سپاهی که یزدگرد توانست فراهم آورد نیز در سال 21 هجری خورشیدی در نهاوند شکست خورد و دیگر در ایران دولتی برای سازماندهی جنگ نماند. یزدگرد هم که از شهری به شهری می گریخت تا در خراسان با سپاهیان عرب که اسواران ساسانی نیز در سپاهشان بود روبرو شد اما شکست خورد و هنگام فرار سرانجام در مرو بدست آسیابانی کشته شد و ایران یکسره بی دفاع ماند. مرگ یزدگرد در سال 52 هجری خورشیدی رخ داد و 426 سال شاهنشاهی ساسانی پایان یافت.

 

                        

 

جهان در این سده

 

در عربستان عمر بدست یکی از اسیران ایرانی کشته شد و عثمان جای او را گرفت. بزرگان عرب تصمیم گرفتند آیه های قرآن که در یادها مانده بود را جمع آوری کنند و کتابی دینی بصورت استاندارد و یکسان تهیه کنند. عثمان کمیته ای را مامور اینکار کرد و نزدیک به 28 سال پس از مرگ پیامبر نخستین قرآن تهیه شد.

تنش های سیاسی در عربستان ادامه یافت و عثمان هم کشته شد و علی به جانشینی رسید. عثمان که از خاندان امویان بود حکومت شام را به معاویه سپرده بود. معاویه میخواست با پذیرش خلافت علی حکومت خود را حفظ کند اما علی او را برکنار کرد ولی معاویه زیربار این برکناری نرفت و خود ادعای خلافت کرد و از آن پس  بین علی و معاویه جنگهای بسیاری درگرفت تا اینکه علی نیز در مسجد ترور شد. از آن پس بنی امیه بدون چالش جدی حکومت را در دست گرفتند. حکومتی یکپارچه و قوی ولی بر پایه نژادپرستی عربی و برده داری و امپریالیسمی که ملت هایی چون ملت ایران را غارت و تحقیر میکرد. همین امر شورشهای بسیاری را در ایران راه انداخت که در ادامه خواهیم دید.

امپراتوری روم شرقی هم از بی ثباتی سیاسی رنج میبرد و پس از شکستی که از سپاه خسروپرویز خورد به سختی به ثبات و صلح دست یافت. این امپراتوری به آسانی سرزمینهای مصر و سوریه و فلسطین را به جنگجویان عرب باخت.

در چین امپراتوری Su پس از جنگهای فرسایشی با کره قدرت را از دست داد و سلسله Tang جایش را گرفت. عامل مهم این تغییر وضعیت نابسامان اقتصادی بود. این سده در برگیرنده بی ثباتی و فروپاشی چندین امپراتوری بود.

در ژاپن و در زمان پادشاهی Asuka دین بودا به مردم معرفی شد. در ایتالیا تقویم مسیحی با برآورد تقریبی سال میلاد مسیح تدوین شد. 

 

چهره های مهم این دوره

 

خسرو پرویز شاهنشاه ایران   پیامبر اسلام   بهرام چوبین سردار ساسانی

 

عمر خلیفه دوم و مبتکر حمله به ایران   یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی   علی خلیفه چهارم و امام یکم شیعیان

 

هنر و معماری در این دوره

 

پل Anji در چین   معبد Horyu-ji در ژاپن   کلیسای St Gall در سوئیس

 

کلیسای Hripsime در ارمنستان   کلیسای San Juan- اسپانیا   مسجد عمرو عاص- مصر

 

فردوسی در مورد هنر پس از استیلای عرب بر ایران چنین می سراید:

هنر خوار شد جادویی ارجمند                  نهان راستی آشکارا گزند

 

تحلیل این دوره:

این سده را باید در تاریخ ایران مهمترین سده دانست. در غرب امپراتوری روم غربی بطور کامل از هم پاشیده بود و کشورهایی مانند فرانسه در اروپا شکل میگرفتند. در شرق اروپا هم امپراتوری روم شرقی یا بیزانس رو به ضعف نهاده و اقوام مختلف قلمرواش را کاهش میدادند. اما مهم ترین تحول در ایران روی داد و آن از دست رفتن استقلال و فروپاشی شاهنشاهی ایران بود. کشوری که بیش از هزار و چهارصد سال توانسته بود در برابر غرب و شرق استقلال و فرهنگش را حفظ کند در زمانی بسیار کم توسط اعراب اشغال شد. حدس زدن اینکه اگر پیامبر با زهر کشته نمی شد و یا اگر علی ترور نمی شد و حکومتش دوام می یافت چه چیزی در انتظار ایرانیان بود ناممکن است اما واقعیت اینکه حکومت اموی بدترین رفتار یک حکومت اشغالگر را نسبت به ایرانیان روا داشت.

ایرانیان غرور ملی داشتند. فرهنگ و هنری دیرپا داشتند. از زمان زرتشت یکتاپرست بودند. همه این عوامل باعث می شد نتوانند تحقیر اشغالگوان عرب را تحمل کنند. اما چرا ایران اینگونه بهم ریخت و شکست خورد؟

نگاه به اصلاحات سه پادشاه از سه نسل یعنی قباد و پسرش انوشیروان و نوه اش هرمز نشان از بحران اجتماعی میدهد که هر سه پادشاه درصدد حل آن بودند. بحرانی که بالاترین مقام روحانی یعنی مزدک بامدادان هم آنرا درک کرده بود و در صدد اصلاحات دینی و اجتماعی بود که البته جان بر سر اینکار نهاد زیرا ثروتمندان و موبدان می پنداشتند با نیروی نظامی میتوانند جامعه را کنتزل کنند اما در پایان حتی نظامیان هم حکومت را رها کردند چه در سطح سرداران چه سربازان که به سپاه عرب می پیوستند.

البته عرب هم مجهز به ایدئولوژی بود که شعار عدالت و دفاع از تنگدستان را میداد. تا پایان حکومت علی این شعائر جذابیت داشت و مردم به اینکه حکومت عرب واقعا انسان محور است و وضعیت معیشت آنان را بهتر خواهد کرد دل بسته بودند. در کتاب دو قرن سکوت میخوانیم که فرماندار اصفهان هنگامیکه دید مردم رغبتی به جنگ با ارتش عرب ندارند شهر را با 30 نفر از تیراندازانش ترک کرد. ایدئولوژی عرب را در آن زمان باید همانند پیروزی سوسیالیست ها در شوروی دانست که تنگدستان و کارگران در بسیاری کشورها به آن دل بستند و آنرا کلید مشکلات می پنداشتند اما پس از چند دهه سرانجامی جز جیره بندی و خفقان نصیب تنگدستان نشد.

در ایران هم پس از چند دهه مردم گرفتار حکومت غارتگر و نژادپرست امویان شدند و شعارهای عدالت اجتماعی به همان صورت شعار و سراب باقی ماندند.

هنر و موسیقی ایرانی با حمله عرب جایگاه خود را از دست داد. دیگر از نغمه های باربد- سرکش- نکیسا و رامتین و خسروانی سرودهای آنان خبری نبود. عربها مردم ایران را موالی یعنی بندگان میخواندند. طبعا ایرانیان زیر بار اینگونه توهین ها نمی رفتند و مدام شورشهای ناشی از نارضایتی رخ میداد. این تصور که مشتی پابرهنه سوسمارخور ایرانیان را کنترل میکردند ساده نگری است. نکات زیر نشان میدهد اعراب چه با ابتکار خود چه با یاری ایرانیان چگونه توانستند مردم امپراتوری بزرگ ساسانی را زیر کنترل خود درآورند :

  1. هر شهری را که گشودند گروهی از سپاهیان عرب را در آنجا مستقر کردند و کمک کردند خانواده هایشان هم به آنجا بروند و با اقامت دائم جلوی هر شورشی را بگیرند.
  2. به ایرانیان اجازه سوار شدن بر اسب و حمل اسلحه نمی دادند. اینطور که پیداست ایرانیان ورزش باستانی یا زورخانه ای را برای همین در پیش گرفته باشند که ضمن حفظ تحرک بدنی مهارت های جنگی را نگه دارند. ابزار ورزش باستانی شامل میل است که شکل گرز دارد- کباده که به شکل کمان ساخته شده و سنگ که به شکل سپر است. ورزشهای زورخانه ای حال و هوای رزمی دارد.
  3. برای ایرانیانی که به خدمت میگرفتند نام عربی برمی گزیدند و بتدریج گزینش نام عربی برای فرزندان را در ایران جاری ساختند
  4. نام شهرهای ایران را که گفتنش برایشان سخت بود عربی میکردند مانند کاسپین را که کردند قزوین- اسپهان که شد اصفهان- آذرپاتیکان که شد آذربیجان- زنگان که شد زنجان- سنندژ که شد سنندج و بسیاری نامهای دیگر
  5. عرب چون جز ایدئولوژی دینی هیچ ایده و سیستمی برای اداره کشوری چنین پهناور نداشت مجبور بود از بزرگان و دهگانان ایران کمک بگیرد. دهگانان هم با همکاری با عرب توانستند سیستمی که در زمان ساسانیان برقرار بود و بخاطر آن کشور از هم پاشیده و اسیر عرب شده بود را نگه دارند. سیستمی که دهگانان همه کاره ده بودند. در سده های نزدیک به ما به دهگان میگفتند ارباب و به روستائیان و کشاورزان میگفتند رعیت. در سیستم ارباب رعیتی ساسانی فرزند حرفه پدر را دنبال میکرد. مثلا فرزند کشاورز مانند پدر کشاورز می شد و پسر نظامی میتوانست در ارتش باشد. فردوسی در شاهنامه داستانی را میگوید که کفشگری از طریق بزرگمهر از انوشیروان خواست اجازه دهد پسرش دبیر شود و در مقابل او هزینه جنگ را بپردازد اما انوشیروان نمی پذیرد. این رسم به ارث رسیدن حرفه پدری تا دوران ما هم در ایران باقی مانده بود. البته اسلام ماندن یک حرفه بصورت نسل به نسل را از نظر قانونی از بین برد و پس از اسلام مردم میتوانستند آزادانه نویسنده و دانشمند و سپاهی شوند و همین باعث شکوفایی علمی بزرگی در ایران شد و سخنوران و دانشمندان بسیاری در ایران پدیدار شدند. برخی از این دانشمندان به پیرایش زبان عربی و تدوین مقررات برای حکومت عرب می پرداختند.
  6. اعراب ماهها و تقویم عربی را جایگزین تقویم دقیق ایرانی کردند که تا مدتها دوام داشت تا خیام در عصر ملکشاه سلجوقی گاهشمار دقیقی را تدوین کرد که تا امروز در جریان است و در زمان رضاشاه نامهای ایرانی به گاهشمار ایرانی بازگشت. مردم ساده لوح ایران با تصور اینکه تقویم عربی مقدس است نام ماههای عربی مانند رمضان و شعبان و محرم را بر فرزندان خود می گذاشتند.
  7. زبان عربی را زبان برتر دانستند و بعد آنرا زبان مقدس و زبان خدا و قرآن معرفی کردند در حالیکه عربی هم فقط یک زبان است مانند زبانهای دیگر بی هیچ تقدسی. در سالهای نخست ورود اسلام به ایران ایرانیان تازه مسلمان شده به پارسی نماز می خواندند و قرآن ترجمه پارسی داشت. این موضوع هیچ مغایرتی با اسلام نداشت و ندارد. پروژه برتر دانستن زبان عربی را امویان راه انداختند برای عرب کردن مردم ایران. اینکار در سوریه و لبنان و مصر هم آغاز شده بود و چون پایتخت حکومت اموی دمشق بود زود به هدف رسیدند اما در ایران تنها در نواحی عراق زبان عربی گسترش یافت و در بخشهای کوهستانی ایران مانند کردستان و آذربایگان و جاهای دور مانند خراسان و تبرستان و گیلان و فارس و سیستان نتوانستند این پروژه نژادپرستانه را با موفقیت اجرا کنند.

 

رفتار عرب و خوی خشن و نژادپرستی او باعث شد ایرانیان از آنها متنفر شوند. این اتهام به ایرانیان که نژادپرست هستند بی اساس است و در واقع نفرت ایرانیان از عرب واکنش بود به رفتار زشت آنان . با درک این واقعیت میتوانیم دلایل شورشهای بعدی ایرانیان را بهتر درک کنیم. البته نفرت از عرب که امویان و عباسیان عاملان اصلی آن بودند مربوط به همان سده هاست و ما نباید آنرا به ارث ببریم. در زمان حاضر کشورهای عرب بسیاری همسایه ما هستند و ما باید بتوانیم روابطی بر پایه خرد و منافع ملی خودمان با آنها داشته باشیم ضمن اینکه باید یادگارهای ضد هویت ملی ایرانی را که امویان و عباسیان گذاشتند بزداییم و فرهنگمان را از این آلودگی ها پالایش کنیم.

از همان آغاز اسلام با دو نوع نگرش مواجهیم. یکی اسلام علوی است که علی نماد آن بود. این دین بیشتر در پی ایجاد نوعی عدالت اجتماعی بود که همیشه آرمان انسانها بوده است. این جهان بینی که در شعائر اسلامی نهفته بود طرفداران زیادی داشت. از سویی علی کاری در جهت ارتقا و تسلط فرهنگ عرب نمیکرد. دوم نگرشی که به اسلام اموی باید آنرا تعبیر کنیم. این دین فقط نامش اسلام است اما در باطن امپریالیزم عربی را نمایندگی میکند.