1250- 1350 هجری خورشیدی- 2600- 2700 ایرانی- 1872- 1972 میلادی (سده مشروطه)
در این سده نخستین چاه نفت خاورمیانه در مسجد سلیمان به بهره برداری رسید و ایران را مورد توجه کشورهای مفت خور غربی و روسیه قرارداد. بخش هایی از بلوچستان از ایران جدا شد و به هندوستان و پاکستان امروز ضمیمه شد. در زمان ناصرالدین شاه یکبار دیگر ارتش ایران به هرات حمله کرد و شهر را گرفت اما با فشار انگلیسی ها ارتش مجبور به بازگشت شد. همچنین سرزمین های فرارود و شهرهایی چون بخارا و سمرقند در زمان او بطور کامل به دست روسیه افتاد.
ناصرالدین شاه با تاثیر گرفتن از امیرکبیر اصلاحاتی را در ایران انجام داد که هیچیک اصالت نداشت. مثلا مجلسی برای مشورت از ریش سپیدان و بزرگان تشکیل داد اما وقتی حس کرد این مجلس استقلال رای دارد و فقط گوش به فرمان شاه نیست آنرا از بین برد. روزنامه ای تشکیل شد که چون از آزادی سخن گفته بود پس از چاپ یک شماره بسته شد. شش وزارتخانه تشکیل داد و مقام نخست وزیر را برانداخت اما وزیران حق هیچ تصمیمی بدون شاه را نداشتند. او نماد حفظ وضعیت و ایستادگی در برابر تغییر بود.
ناصرالدین شاه چندین بار به اروپا سفر کرد و تحت تاثیر پیشرفتها و اعمال قانون قرار گرفت اما امکان این پیشرفت را برای ایران ناممکن می دانست. چیزهایی که دید بیشتر برای خودش بکار برد مثلا خودش عکاسی میکرد. سالن اپرا ساخت که در آن تعزیه اجرا میکردند. او اگرهم به روح و راز پیشرفت اروپا پی برده بود حاضر به گذشتن از قدرت خود به نفع مردم و دخالت دادن مردان جوان و باسواد در کارها نبود. تلاش شاه و روحانیون سنت گرا برای حفظ وضعیت سنتی کشور را با بحرانهایی روبرو میکرد. ناصرالدین شاه هم مانند پدرش که قائم مقام را کشت دستور قتل امیرکبیر را داد زیرا پیشرفت و نظم و قانونمندی را برابر می دید با از دست رفتن قدرت استبدادی شاه.
طبقه فهمیده و تاثیرگزار از زمان عباس میرزا و شکست های ایران از روسیه متوجه عقب ماندن کشور شده بود. کسانی مانند جمال الدین اسدآبادی به شاه توصیه میکردند حکومت قانون را برقرار کند و استبداد را کاهش دهد اما به دستور شاه یا کشته می شدند یا از ایران اخراج. اسدآبادی در ایران و مصر و عثمانی و افغانستان احترام داشت و فکر میکرد با اتحاد کشورهای اسلامی میتوان عقب ماندگی شرق را جبران کرد. اگر صاحب نفوذ و احترام نبود او نیز به احتمال قوی به دستور شاه کشته می شد.
مخالفت با استبداد شاه خطرناک بود اما در واقعه رژی که نمی شد کسی را دستگیر کرد زورآزمایی بین مردم و دولت به شکست دولت انجامید. دولت امتیاز تنباکو را مخفیانه به یک کمپانی انگلیسی داده بود. خود ناصرالدین شاه قرارداد را امضا کرده بود. کمپانی اختیار و تسلط نامحدودی بر توتون و تنباکوی ایران داشت. روزنامه ایرانی اختر که در عثمانی چاپ می شد مفاد قرارداد را افشا کرد و دولت رسوا شد. میرزای شیرازی که در عراق مرجع شیعیان شناخته می شد فتوایی صادر کرد که کشیدن توتون و تنباکو حرام است. این فتوی با حمایت بازاریان که تا پای آتش زدن توتون ها در انبارهای خود پیش رفتند دولت را وادار به عقب نشینی کرد و قرارداد با پرداخت خسارت سنگین باطل شد. مردم این خسارت ها را بخاطر می سپردند و هر روز هواخواهان پارلمان که اختیارات شاه را محدود کند بیشتر می شدند. یکی از آزادیخواهان یوسف مستشار یا مستشارالدوله سفیر ایران در فرانسه بود که کتابی بنام یک کلمه را نوشته بود. او پیش بینی کرده بود اگر دولت ایران خود تن به تاسیس پارلمان ندهد اینکار به دولت تحمیل خواهد شد. نامه ای به ولیعهد نوشت و خواهش کرد با شاه لزوم قانون مداری را گوشزد کند. سرنوشت او دستگیری و زندان بود زیرا ناصرالدین شاه حتی حاضر نبود در این زمینه اظهار نظر را تحمل کند. شاه خودخواه دستور داده بود آنقدر با کتابش بر سرش بزنند تا بمیرد. او از نخستین شهیدان مشروطیت بود. حسین سپهسالار وزیرناصرالدین شاه نیز در مورد اینکه بدون قانون کشور پیشرفت نمی کند و ایجاد سفر برای او که اروپا را ببیند بلکه تحت تاثیر قرار گیرد بی فایده بود و باعث کنار گذاشتن او از وزارت شد. هیچ راهی باقی نمانده بود جز نابودی شاه.
ناصرالدین شاه دست فرزندان و خاندانش را در غارت مردم و فشار به آنان باز گذاشته بود. پسرش ضل السلطان در اصفهان نمونه یک جانی و بیمار روانی بود. پسر دیگرش کامران میرزا در دیگر بخشهای سرزمین ایران مردم را به ستوه آورده بود. عاقبت یکی از ستم دیدگان به نام میرزا رضا کرمانی تصمیم گرفت کامران میرزا را بکشد ولی ظاهرا با راهنمایی جمال الدین اسدآبادی تصمیم خود را تغییر داد و برآن شد ریشه همه مشکلات را که خود ناصرالدین شاه بود را بخشکاند. او موفق شد در شهر ری هنگامی که ناصرالدین شاه برای زیارت آمده بود او را هدف تیر قرارداده و بکشد. این ترور نقطه عطفی در تاریخ ایران برای تغییرات بعدی بود.
با کشته شدن شاه ولیعهد از تبریز به تهران آمد و بنام مظفرالدین شاه تاجگذاری کرد. او در طول ده سال شاهی سه بار با قرض از دولت های خارجی به اروپا سفر کرد. سفرهایی که هیچ فایده ای برای ملت ایران نداشت و فقط بدهی ببار می آورد. در زمان مظفرالدین شاه عین الدوله بعنوان نخست وزیر با استبداد با مردم رفتار میکرد و مانع جدی بر سر راه تغییر بود. بقول کسروی آزادیخواه و نویسنده تبریزی "اینان خود کاری نمی کردند و دیگران را نیز نمی گذاردند. البته دولت با استخدام فردی بنام "نوز" از بلژیک و سپردن کل گمرکات ایران به او واکنش هایی را سبب شده بود. نوز اگرچه درآمد گمرک ایران را سه برابر کرده بود اما دست به تبعیض هایی بین ایرانیان مسیحی و یهودی با مسلمانان زده بود. در یک مهمانی بالماسکه هم لباس روحانیت را پوشیده بود که به مسخره کردن اسلام تعبیر شد. خلاصه کسانیکه دنبال بهانه بودند بهانه برای برکناری وزیر و نوز بدست آوردند. بازاریها از تعرفه های گمرکی ناراحت بودند. روحانیان در حمایت از بازار و هم برای نشان دادن قدرت خود با دولت به مخالفت پرداختند. در این میان دو روحانی بنامهای طباطبایی و بهبهانی متحد شدند که باعث افزایش قدرت مشروطه خواهان شد. بازاریان و روحانیان خواهان تاسیس عدالت خانه یا پارلمان شدند تا تصمیم به قرارداد با خارجی ها یا استخدام آنها با تصویب مردم باشد. مشروطه خواهان اغلب خود را مجاهد می نامیدند که معنایی اسلامی داشت تا کسی نتواند آنها را متهم به بابی گری کند. یکی از گرفتاری های بزرگ در ایران که از این سده آغاز شد بابی خواندن روشنفکران بود. هرکس میخواست مخالف خود را از میان بردارد او را متهم به بابی بودن میکردند. بویژه روحانیان مخالف تغییر از این حربه برای زمین زدن رقیبانشان استفاده میکردند. فراماسونری هم ذهن ایرانیان را مغشوش کرده بود. به بسیاری از کسانیکه خواهان مدرنیته بودند اتهام فراماسونری می زدند در حالیکه نه اتهام بابی گری نه فراماسونری قابل اثبات نبود و یک بی اخلاقی سیاسی بود که رفته رفته فضای سیاسی ایران را مسموم میکرد.
سرانجام شاه بیمار و رنجور برخلاف نظر وزیرانش در مقابل مردم کوتاه آمد و فرمان مشروطیت را امضا کرد. او مدت کمی پس از آن مرد. او آخرین شاهی بود که در ایران مرد.
امضای فرمان مشروطیت پایانی بود بر استبداد بلند مدت که آنرا استبداد کبیر می نامیدند اما به معنای رهایی همیشگی ایران از استبداد نبود. محمد علیشاه که جای پدر را گرفته بود با مشروطیت موافق نبود. دولت های روس و انگلیس هم با پیشرفت ایران و قدرت یافتن آن مخالف بودند. ایران بازیچه دست آنان بود. با قراردادهای پیدا و پنهان ایران را بین خود تقسیم کرده بودند.
محمدعلی شاه در مراسم تاجگذاری نمایندگان مجلس را دعوت نکرد. از اتابک که فردی فاسد و طرفدار دیکتاتوری بود دعوت کرد نخست وزیری را بپذیرد اما او بزودی به دست عباس آقا تبریزی ترور شد. محمد علی شاه آزادیخواهان بسیاری را دستگیر و یا آنان را کشت یا زندانی کرد از آن میان جهانگیر شیرازی مدیر روزنامه آزادیخواه صوراسرافیل بود. سپس از روسها کمک خواست و لیاخوف روسی فرمانده قزاقان مجلس را به توپ بست تا آنرا به تعطیلی بکشانند. این دوره را دوران استبداد صغیر نامیده اند.
گروه معدودی از روحانیان مخالف مشروطه بودند که مشهورترین آنها شیخ فضل اله نوری بود. آنها از محمد علیشاه حمایت میکردند. شیخ فضل اله از آزادی می ترسید و آنرا تهدیدی برای مذهب می فهمید. این جمله او که " اگر از من می شنوید لفظ ازادی را بردارید که عاقبت این حرف ما را مفتضح خواهد کرد" یا این جمله که "بنای قرآن بر آزاد نبودن قلم و لسان است" نشانگر تعبیر او از آزادی یا نگرانی هایش بود. شیخ فضل اله معتقد بود نمایندگان مجلس با عقل ناقصشان می خواهند قانون بنویسند تا به مساوات و حریت بیانجامد. این مخالفت ها در برابر پارلمان و آزادی برای حفظ وضع موجود بود که قابل دوام نبود و دیر یا زود همه باید تن به تغییر می دادند. البته در مقابل او روحانیان روشن بینی هم وجود داشتند مانند آخوند خراسانی- طباطبایی- بهبهانی- جمال واعظ و بسیاری دیگر که در جهت حفظ مشروطه می کوشیدند.
کم کم مقاومت در برابر محمدعلیشاه بالا گرفت. در اصفهان که توسط بختیاری ها اداره می شد و گیلان و آذربایجان آتش مقاومت بیشتر زبانه می کشید. مجاهدان تبریز در شرایط بسیار سخت با رهبری ستارخان و باقرخان با نیروهای طرفدار محمد علیشاه می جنگیدند. مقاومت تبریز مجاهدان دیگر نقاط ایران را هم به حرکت در آورد. بختیاری ها به رهبری سردار اسعد بختیاری و گیلانی ها به رهبری محمد ولی تنکابنی و یپرم خان ارمنی به سوی تهران لشکرکشی کردند. فتح تهران به دست مشروطه خواهان به فرار محمدعلیشاه به روسیه انجامید. از آنجا که مجلس وجود نداشت تنی چند از رهبران مشروطه خواه مجلسی بنام مجلس عالی تشکیل دادند که سلطنت را از محمدعلیشاه به فرزند نوجوانش منتقل کند. این مجلس چند تن از مخالفان مشروطه از جمله شیخ فضل اله نوری را اعدام کرد.
در نبردهای آزادیخواهان برای حفظ مشروطیت زنان هم نقش جالبی داشتند. در تبریز پیکر بیست زن پیدا شد که با پوشش مردانه با دولتی ها جنگیده و کشته شده بودند. در تهران آخوندی که در سخنرانی از محمدعلیشاه حمایت میکرد به دست زنی ترور شد. البته همانجا هم خودش را اعدام کردند. سردار مریم بختیاری یا بی بی مریم خواهر سردار اسعد مشوق اصلی او برای حمله به تهران بود. بی بی مریم زنی تحصیلکرده بود که پیش از حمله به تهران بطور مخفیانه با شماری سوار به تهران وارد شده و در خانه ای که به میدان بهارستان مسلط بود سنگر گرفته بود و دولتی ها را نشانه می گرفتند. البته زنان بیشتر با انجمن های مخفی به فعالیت می پرداختند زیرا کسی تحمل شنیدن آزادی یا برابری زنان را نداشت. هنگامیکه محمدعلی وکیل الرعایا یکی از وکیلان در مجلس آزادی و برابری زن و مرد را پیشنهاد کرد با مخالفت شدید روبرو شد. حسن رشدیه هم که مدرسه های دخترانه می ساخت مورد آزار و اذیت واپسگرایان بود.
با فرار محمدعلیشاه پسرش احمدشاه به شاهی رسید. اما پدرش هنوز توطئه میکرد و یکبار با همکاری ایلات ترکمن قصد حمله به تهران را داشت که ناکام ماند و دوباره به روسیه فرار کرد و در همانجا درگذشت.
این وضعیتی بود که مجلس تازه تاسیس با آن روبرو بود. شرح وظایفی که مجلس برای خودش تعریف کرده بود نشان می دهد نگرانی های مردم مبتنی بر خاطرات و تجربیات تلخ چه بوده است:
- تصویب و نظارت بر بودجه کشور
- تصویب قراردادهای خارجی
- تصویب تغییر مرزهای کشور
- تصویب کمپانی های ملی
- تصویب ساختن راه و راه آهن
دولت ایران به رهبری حسن مستوفی میکوشید با نزدیک شدن به امریکا از دو دولت بدخواه ایران یعنی روسیه و انگلیس فاصله بگیرد. به درخواست دولت ایران مورگان شوستر از سوی امریکا برای ساماندهی وضعیت مالی به ایران اعزام شد اما روسیه و انگلیس بنای مخالفت با این تصمیم را گذاشتند. روسها تبریز را اشغال کردند و با کشتن شماری از ازادیخواهان مانند ثقه الاسلام و به قدرت رساندن صمد شجاع الدوله فضای ترس و وحشت راه انداختند. آنها در شهرهای تبریز و قزوین مالیات می گرفتند. در جنوب هم وضع مشابهی وجود داشت. انگلیسی ها بوشهر را اشغال کرده بودند و درآمد گمرک را کسب می کردند. هر دو دولت انگلیس و روسیه خواهان اخراج شوستر بودند و به دولت ایران اخطار داده بودند که حق استخدام مستشاران خارجی بدون اجازه آنها را ندارد. تنها شبحی از استقلال ایران به جا مانده بود. دو دولت انگلیس و روس هرجا که نشانی از پیشرفت بود دخالت میکردند. مثلا نماینده زرتشتیان در مجلس بنام ارباب جمشید که خوشنام و قابل اعتماد بود اقدام به تاسیس بانک ملی نمود. مردم هم به او فراوان کمک کردند. از دو بانک استقراضی روس و بانک شاهی انگلیس هم وام گرفته بود اما بانک های روس و انگلیس که گلوگاه اقتصاد ایران را در دست داشتند به او برای پرداخت زودهنگام وامها فشار آوردند تا کارش به ورشکستگی و مرگ رسید.
احمد شاه اگر هزینه های سفر و اقامتش به اروپا تامین می شد هیچ نگرانی دیگری در مورد ایران نداشت. گفته بود که ایران او را دلتنگ میکند و اقامت در پاریس را دوست دارد. پیش از رسیدن احمد شاه به 18 سالگی ناصرالملک که سمت نایب السلطنه را داشت با گرفتن حقوق سنگین به اداره امور می پرداخت اگرچه او هم مدام غیبت داشت و به لندن می رفت. نخست وزیر بعدی حسن وثوق با گرفتن رشوه از انگلیس قراردادی را بطور مخفیانه پیش می برد که کنترل ایران را بدست انگلیسی ها می سپرد. احمدشاه این قرارداد را امضا نکرده بود و گفته بود هرکس پولش را گرفته قرارداد را هم امضا کند. فاش شدن پیش نویس قرارداد وثوق را به شدت تحت فشار قرارداد و از وزارت افتاد و به انگلستان رفت. در دوران رضاشاه با بازگشت به ایران بخشی از رشوه ای که گرفته بود را از او گرفتند.
در برابر نفوذ روس و انگلیس در گوشه و کنار ایران مقاومت هایی می شد. در جنوب رئیس علی دلواری دردسر بزرگی برای نیروهای انگلیسی ایجاد کرده بود و شما زیادی از سربازانشان را می کشت. در شمال میرزا کوچک خان - در خراسان محمد تقی پسیان و در اذربایجان شیخ محمد خیابانی در پی تغییر دولت و پایان دادن به وضعیت هرج و مرج بودند اما توفیقی نیافتند. با رخ دادن جنگ جهانی اول و انقلاب روسیه و با کودتای 1299 تغییرات مهمی در کشور روی داد و به تشکیل دولت مقتدر مرکزی کمک کرد.
به انقلاب روسیه بعدا خواهیم پرداخت اما پیش از کودتای 1299 وضعیت ایران چنین بود که در کردستان و آذربایجان غربی یکی از رهبران کرد بنام اسمعیل آقا سمیتقو و افراد مسلحش کنترل را در دست داشتند. در خوزستان شیخ خزعل حکمرانی می کرد و خود را تحت حمایت انگلستان قرار داده بود. جنوب در اشغال انگلیسی ها بود که به تدریج نفوذ خود را به شمال گسترش می دادند. شمال در اشغال روسها بود. ایلات لرستان از حکومت مرکزی حرف شنوی نداشتند. ترکمن ها در گرگان همین وضع را داشتند. قشقایی ها در فارس تحت کنترل دولت مرکزی نبودند و کرمان و بلوچستان تحت کنترل بلوچها بود. امیر موید در مازندران خودمختار بود. اگرچه هیچیک از مناطق از ایران جدا نشده بود اما دولت مرکزی فقط بر تهران کنترل داشت. در چنین اوضاعی انقلاب بلشویک ها در روسیه رخ داد و با اعدام تزار ارتش روسیه ایران را ترک کرد. اما دوباره گروهایی از ارتش بلشویکی انزلی را گرفتند. با توجه به اینکه نهضت جنگل پس از شکست برای بار دوم در رشت شکل گرفته بود کمونیست های ایرانی درون این نهضت نفوذ کردند و از میرزا کوچک خان استفاده ابزاری می کردند. میرزا کوچک خان جمهوری سوسیالیستی تشکیل داد و با افرادی مانند پیشه وری همدست شد با این هدف که جمهوری را به همه ایران گسترش دهند. انگلیس ها خطر گسترش کمونیسم به سراسر ایران را جدی گرفته بودند لذا با هدف برقراری دولت نظامی مقتدر دنبال کاندیدای با عرضه و کارآمدی می گشتند. رضاخان میرپنج و سردار سپه و رضاشاه بعدی را مناسب در دست گرفتن قدرت تشخیص دادند و با سید ضیا طباطبایی که ارتباط خوبی با انگلیسی ها داشت قرار و مدار کودتایی را گذاشتند که بدون کنار گذاشتن احمدشاه دولت ضعیف مرکزی ساقط و حکومت دست نظامیان قرار گیرد. انگلیسی ها کمابیش همین سیاست را در کشورهای دیگر پیرامون روسیه که اکنون شوروی نامیده می شد پیش بردند تا با دولت های قوی تر جلوی نفوذ کمونیسم گرفته شود. دولت های نظامی در فنلاند- ترکیه- یونان- افغانستان و چین قدرت را در دست گرفتند. از سویی وجود خود انگلیسی ها بهانه به دست گرایشات انقلابی می داد و بستر مناسبی بود برای نفوذ کمونیسم. لذا با کمک به ایجاد دولت های نظامی در کشورهای پیرامون شوروی نیروهای نظامی خود را از این کشورها خارج می کردند. این وضعیت فرصت خوبی به کشورهایی مانند ایران که سالها بین دو قدرت روس و انگلیس ساندویچ شده بودند می داد تا در جهت احیای اقتصاد و هویت ملی و استقلال خود گام بردارند.
نظامیان قزاق در سوم اسفند 1299 خورشیدی به تهران حمله کردند. سفارت انگلستان درصدد پیشگیری از حمله برآمد که نشان می دهد هماهنگی درستی بین دیپلماتها و نظامیان انگلیسی وجود نداشته و سفارت از حمله بی خبر بوده است. مراکز مهم دولتی بسیار سریع اشغال شدند و حکومت نظامی در پایتخت برقرار شد. سید ضیا نخست وزیر شد و رضاخان با عنوان سردار سپه وزارت جنگ و فرماندهی ارتش را به عهده گرفت. او با پشتکار به ایجاد ارتش و پلیس ملی و ایجاد امنیت پرداخت و خیلی زود در دل مردم جای گرفت. روشنفکران تقریبا همه از او حمایت می کردند. روشنفکران نویسنده یا شاعر مانند ایرانشهر- جمال زاده- تقی زاده- عارف قزوینی- میرزاده عشقی – ایرج میرزا و بهار از استقرار دولت قوی و گسترش امنیت حمایت میکردند.
این شعر ایرج میرزا وضعیت آنروز و امید به تغییر را نشان می دهد:
تجارت نیست- صنعت نیست- ره نیست امیدی جز به سردار سپه نیست
در بین سیاست پیشه گان هم افرادی مانند تیمورتاش- داور و مصدق بصورت مشاور سردار سپه را که پس از مدتی سید ضیا را کنار گذاشته و خود نخست وزیر شده بود راهنمایی میکردند. سردار سپه پس از مدتی برای برانداختن سلطنت قاجاریه با موج جمهوری خواهی همراه شد و دوست داشت نخستین رئیس جمهور ایران شود اما بسیاری از جمله روحانیون که از قدرت یابی او می ترسیدند با جمهوری مخالفت کردند. بالا رفتن سدار سپه از پله های قدرت بتدریج هواخواهان پیشینش را به دشمن تبدیل میکرد.
وضع کشور طوری بود که برای رفتن از پایتخت به جنوب کشور باید به عراق و از آنجا بصره و بعد با کشتی به جنوب رفت. شعر ایرج میرزا گویای همین وضع است. با تلاشهای سردارسپه قدرت های محلی سرکوب شدند و قدرت دولت مرکزی گسترش یافت. شورشیان لرستان- قشقایی- کردستان- مازندران و ترکمن صحرا و کاشان سرکوب شدند و بسیاری از خانها دستگیر یا زندانی یا تبعید شدند. جنبش جنگل و جمهوری سوسیالیستی ایران در گیلان هم سرکوب شد. شیخ خزعل تسلیم و خوزستان هم تحت تسلط دولت مرکزی درآمد. پس از سده ها ایران یکپارچه با دولت مرکزی نیرومند شکل گرفت. البته سردار سپه برای خودش هم حقی در نظر گرفته بود. با توجه به غیبت های زیاد احمدشاه و اقامت های طولانی در پاریس گروهی درصدد پایان دادن به سلطنت قاجار برآمدند. گروهی هم مخالف بودند اما چون در اقلیت بودند کاری از پیش نبردند و سرانجام مجلس شورای ملی سلطنت را به سردار سپه داد که بنام رضاشاه پهلوی تاجگذاری کرد.
اکنون وقت سازندگی و جبران عقب ماندگی ها فرا رسیده بود. آرزوی داشتن ارتش- دانشگاه- راه و راه آهن و زیرساخت ها که از زمان ناصرالدین شاه در فکر روشنفکران و آزادیخواهان بود فرصت انجام یافته بود. رضاشاه بصورت وزیر جنگ و نخست وزیر چهار سال و بصورت پادشاه 16 سال حکومت کرد. در این زمان برای اتحاد بیشتر بین اقوام ایرانی با خواست وزارت خارجه نام بین المللی ایران از پرشیا به ایران تغییر داده شد. دستاوردهای دوران او در این فرصت کم از او شخصیتی ملی ساخت:
از جمله کارهای رضاشاه اجباری کردن پوشاک یکسان برای مردم بود مانند کت و شلوار برای مردان و کت و دامن برای زنان. در مورد زنان دستور داده شد چاقچور و روبنده ممنوع شود و آنرا بزور از سر زنان بر می داشتند. اینکار نارضایتی های وسیعی در بین مردم مذهبی ایران ایجاد کرد. همچنین با گرفتن زمین های خانها پادشاه خود به بزرگترین زمین دار تبدیل شد. اگرچه زمین ها با سند به نام او می شدند اما تبدیل شدن به زمین دار بزرگ به شمار مخالفان رضاشاه افزود. همچنین ایجاد دادگستری و برچیدن قضاوت روحانیون در کنار ممنوعیت سفر به کربلا و نجف و ممنوعیت قمه زنی مخالفت جمعیت مذهبی را نسبت به او بیشتر کرد.
بیشتر دست آوردها در زمینه توسعه با همکاری آلمان و اتریش به دست آمده بود. دولت رضاشاه از کمک های آلمان خرسند بود و با خاطرات تاریخی دوست داشت از انگلستان و روسیه دور باشد. این دو دولت مخالف پیشرفت و استقلال ایران بودند و ثابت کرده بودند یک ایران ضعیف که بتوان آنرا تقسیم کرد اولویت آنهاست.
با شعله ور شدن جنگ جهانی دوم انگلیسی ها که حالا در ایران هم پالایشگاه نفت داشتند و نفوذ آلمان و به خطر افتادن منابع انرژی را خطر مهمی احساس میکردند که می توانست وضعیت جنگ را به نفع آلمان تغییر دهد با همپیمانی امریکا تصمیم پنهانی برای حمله به ایران گرفتند. دولت ایران اعلام بی طرفی در جنگ نموده بود ولی این اعلام بی طرفی در جنگ جهانی اول هم مانع تجاوز به ایران نشده بود. دولت به اندازه کافی در این زمینه حساسیت به خرج نداده و درصدد منفجر کردن نقاط استراتژیک در صورت حمله و آماده باش کامل بر نیامده بود تا حساسیت بیشتری را دامن نزند. به همین دلیل در شهریور 1320 که روسها از شمال و انگلیسی ها از جنوب حمله کردند با مقاومت ناچیزی روبرو شدند. اگردولت و ارتش برای دفاع برنامه ریزی کرده بودند شاید حمله به ایران صورت نمی گرفت و شوروی و انگلیس جبهه جدیدی باز نمی کردند. اگرچه معلوم شد بعضی از فرماندهان ارتش با مرخص کردن سربازها پادگانها را خالی کرده اند. پادشاه پیر با کوبیدن عصا بر سر فرماندهان خائن خشمش را خالی میکرد اما دیگر کار از کار گذشته بود. کشور خیلی سریع سقوط کرد و شهرها از جمله پایتخت به اشغال نیروهای دشمن درآمد. مقاومت از سوی نیروی دریایی به کشته شدن دریادار بایندر و غرق شدن دو ناو ایرانی منجر شد. در کرمانشاه هم گروه کوچکی از نظامیان ایرانی مدتها نیروهای انگلیسی را زمین گیر کردند که نشان می داد اگر ارتش در اماده باش قرار داشت گرفتن ایران به اسانی صورت نمی گرفت. چرچیل در خاطراتش این گروه کوچک ارتشی را مصمم و مزاحم نوشته است. از آنجا که انگلیسی ها رضاشاه را شخصیتی سازش ناپذیر یافته بودند شرط ادامه سلطنت پسرش را تبعید خود او به جزیره موریس در افریقا گذاشتند و پادشاه پیر چاره ای جز پذیرش نداشت. رضاشاه را مانند ناپلئون با کشتی انگلیسی به جزیره ای بسیار دور از ایران تبعید کردند. سپس او را به افریقای جنوبی بردند و در شهر ژوهانسبورگ درگذشت.
ایران کاملا بهم ریخت. نیروهای اشغالگر سیلوها را برای خوراک سربازان خود گشودند و قحطی سراسر کشور را گرفت. صدها هزار ایرانی از گرسنگی جان دادند. کمونیست ها در سایه حمایت ارتش شوروی فعالیت خود را گسترش دادند. فعالیت همه آنها علیه وحدت ملی و نیروی مقتدر مرکزی بود. چیزی که رضاشاه و هواخواهان او با تکیه بر آن ایران را دوباره زنده کرده بودند. در این بین فرزند رضاشاه با تلاش محمدعلی فروغی نخست وزیر توانست در مجلس بنام محمدرضاشاه سوگند یاد کند. نیروهای اشغالگر با استفاده از راه آهن ایران به ارتش سرخ شوروی سلاح می رساندند تا در برابر آلمان مقاومت کند. با ملاقات استالین- چرچیل و روزولت در کنفرانسی که در تهران تشکیل شد قرار شد پس از جنگ ایران را ترک کنند. با شکست ارتش آلمان نیروی های انگلیسی و امریکایی ایران را ترک کردند اما ارتش سرخ با تشکیل دو دولت پوشالی در آذربایجان و کردستان درصدد جدا کردن آنها از ایران بر آمد. شوروی از این وضعیت برای گرفتن امتیاز نفت شمال ایران استفاده میکرد. با قول قوام نخست وزیر ایران همراه با التیماتوم امریکا ارتش سرخ هم ایران را ترک کرد و ایران دوباره آرامش نسبی پیدا کرد.
حزب کمونیست توده به عنوان مجری سیاست های شوروی در ایران عمل میکرد و محور اصلی فعالیت آن گرفتن امتیاز نفت شمال برای شوروی بود. این موضوع را نشریات حزب توده علنی عنوان میکردند. پس از تبعید رضاشاه تا سال 1332 ازادی نسبی در ایران وجود داشت اما در همین فضای آزاد حزب توده و کمونیست ها قدرت می یافتند و بدترین عامل غیر دولتی در برچیدن فضای آزاد بودند. حرکات و وابستگی حزب توده بهانه به دست دولت ها و مذهبی ها می داد تا از پیشرفت آنها احساس نگرانی کنند. حزب توده بصورت علنی و غیرعلنی در سازمانهای کلیدی مانند ارتش نفوذ میکرد تا در زمان مناسب همه چیز را در اختیار گیرد. لذا بی ربط نیست اگر حزب وابسته توده را یکی از عوامل ظهور دیکتاتوری در ایران بدانیم. نسل های بعد که به نقش مخرب حزب توده پی برده بودند سازمانهایی غیروابسته به شوروی تاسیس کردند اما این سازمانها اکثرا مشی مسلحانه و ترور را در پیش گرفتند که توفیقی را نصیب آنان برای مطرح شدن در سیاست نکرد.
از سوی دیگر روحانیون سنت گرا با مخالفت با آزادی هایی که میتوانست به تحول در جامعه بیانجامد حرکت جامعه را کند میکردند. در این سده قرارداد نفت که در زمان ناصرالدین شاه بسته شده و در زمان رضاشاه با تغییراتی تمدید شده بود از سوی ملی گرایان به چالش کشیده شد. با کشمکش های فراوان نفت ایران را مجلس شورای ملی اعلام نمود. این سرآغاز تنش بین ایران و انگلستان شد. دکتر مصدق نخست وزیر ایران کار اجرایی کردن قانون ملی شدن نفت مصوب مجلس را بر عهده گرفت و در محافل بین المللی پیروزی هایی به دست آورد. آرامش پس از جنگ جهانی دوم فرصت کم نظیری برای ایران برای بهم زدن قراردادهای استعماری به وجود آورده بود اما جهان به سرعت به سوی جنگ سرد می رفت و فرصت ها کم می شد. وجود حزب توده دست نشانده شوروی به نگرانی امریکایی ها دامن می زد. انگلیسی ها با دامن زدن به این نگرانی همراهی امریکا را برای کودتا در ایران بدست آوردند. مردم هم از قدرت یافتن تدریجی حزب توده نگران بودند. هنوز چند سالی از تخلیه آذربایجان و کردستان از نیروهای ارتش سرخ نگذشته بود. شکر آب شدن رابطه بین شاه و مصدق نیروهای مذهبی نگران از نفوذ کمونیست ها را نیز مخالف مصدق میکرد. چهره مذهبی شاخص مخالف مصدق آیت اله کاشانی بود. سرانجام انگلستان و امریکا دست بکار کودتا شدند. اقدام به کودتا در روز 25 امرداد سال 1332 شکست خورد اما دولت اقدامات جدی انجام نداد. علیرغم شکست کودتا برخی نیروهای نظامی این چراغ سبز را دریافت کردند که اگر دولت سرنگون شود با مخالفت غربی ها مواجه نخواهند شد لذا در بی تحرکی دولت سه روز بعد کودتای دیگری را رقم زدند که دولت ملی را سرنگون کرد. اگرچه ضعف های دکتر مصدق در بروز کودتا را نباید نادیده گرفت اما این توجیهی برای کودتا و برانداختن دولت ملی و غیرتهاجمی ایران ایجاد نمی کند.
پس از کودتا محمدرضاشاه اعتماد به نفس بالایی پیدا کرد و از پادشاهی مشروطه بیشتر فاصله گرفت. او بسیار دوست داشت همه کارها بنام او تمام شود. تندیس های او در تمام شهرهای ایران برپا بود. خیابانهای بسیاری بنام او و شهبانو و ولیعهد بود. اینکه همه کارهای جدی به تصمیم شاه ختم می شد یا تصور اینکه به او ختم می شد فقط افتخار برای او ایجاد نمیکرد. او در کاستی ها هم مقصر اصلی شناخته می شد.
از سال 1332 تا 1350 که پایان تاریخ این سده است رشد اقتصادی خوبی در ایران وجود داشت. راهها و راه آهن گسترش بیشتری یافت. ارتش نیرومند شد. شمار باسوادان در کشور افزایش یافت و طبقه متوسط رشد کرد که دیگر پادشاه سنتی نمی خواست. خودرای بودن شاه با جامعه مدرن سازگاری نداشت و خوراک خوبی برای رسانه های غربی بود تا بر او بتازند. ضمنا دولت شاه موفقیت چندانی در از بین بردن اختلاف طبقاتی بین مردم بدست نیاورده بود. فرصت اینکار را هم نیافته بود.
اندیشه های کمونیستی با وجود تار و مار کردن حزب توده وجود داشت. دفاع از کارگران و کشاورزان نکته پررنگ تبلیغات کمونیست ها بود. برای خنثی کردن این تبلیغات و تضعیف جایگاه اندیشه چپ شاه و مشاورانش انقلاب سفید را پایه ریزی کردند. اصل یکم این انقلاب اصلاحات ارضی و تقسیم زمین بین کشاورزان بود. در اصل های دیگر دادن حق رای به زنان وجود داشت. روحانیان به رهبری آیت اله خمینی به مخالفت با شاه پرداختند. این باعث شد شاه انقلاب سفید را به رفراندوم بگذارد که اکثریت قاطع مردم به آن رای دادند اما مخالفت آیت اله خمینی پایان نیافت. مخالفت اصلی روحانیون با اصلاحات ارضی بود زیرا از یکطرف بعضی از زمینداران که نمی خواستند زمین هایشان را از دست بدهند از روحانیان انتظار حمایت داشتند و از سویی بسیاری از پشتوانه های سازمانهای مذهبی زمینهای وقفی بود. با توجه به اینکه کشاورزان در فقر مطلق زندگی میکردند روحانیان نمی توانستند بطور علنی با اصلاحات ارضی مخالفت کنند لذا مسائل ناموسی و دینی را پررنگ میکردند. اصل پنجم انقلاب سفید که حق رای به زنها می داد مستمسک اصلی مخالفت ها بود و مردم مذهبی هم با چنین مسئله ای تهییج و بسیج می شدند.
سخنرانی آیت اله خمینی نشانگر سمت و سوی مخالفت های او و روحانیانی چون اوست:
دستگاه حاکمه ایران به احکام مقدسه اسلام تجاوز کرد وبه احکام مسلمهٔ قران قصد تجاوز دارد. نوامیس مسلمین در شرف هتک است و دستگاه جابر با تصویبنامههای خلاف شرع و قانون اساسی میخواهد زنهای عفیف را ننگین و ملت ایران را سرافکنده کند... دستگاه جابر در نظر دارد تساوی حقوق زن و مرد را تصویب و اجرا کند یعنی احکام ضروریه اسلام و قران را زیر پا بگذارد، یعنی دخترهای هیجده ساله را به نظام اجباری ببرد و به سربازخانهها بکشد یعنی دخترهای جوان و عفیف مسلمان را به مراکز فحشا ببرد. من این عید را برای جامعه مسلمین عزا اعلام میکنم ... من به دستگاه جابر اعلام خطر میکنم... لذا اینجانب عید نوروز را به عنوان عزا و تسلیت به امام عصر عجل الله تعالی فرجه جلوس میکنم و به مردم اعلام خطر مینمایم. متمنی است حضرات آقایان نیز همین رویه را اتخاذ فرمایند تا ملت مسلمان از مصیبتهای وارده بر اسلام و مسلمین اطلاع حاصل نمایند. والسلام علیکم و رحمتالله و برکاته روحالله الموسوی الخمینی
پس از رفراندوم آیت اله خمینی نتوانست حمایت مراجع تقلید مهم قم و نجف مانند آیت اله بروجردی را به دست آورد اما خود سرسختانه به مخالفت ادامه داد. در خرداد 1342 شورشهایی در برخی شهرهای ایران رخ داد و شماری کشته شدند. آیت اله خمینی بازداشت شد و دولت قصد محاکمه و احتمالا اعدام او را داشت که با ابتکار آیت اله منتظری نامه ای از مراجع تقلید تهیه شد که گواهی میکردند ایت اله خمینی نیز مرجع تقلید است. اعدام مرجع تقلید میتوانست برای دولت دشواریهای جدی فراهم کند بنابراین به تبعید او به ترکیه و سپس عراق رضایت دادند.
شاه در هشت سال پس از 1342 فقط سخنرانی های یکطرفه میکرد. همه جا از انقلاب سفید و پیشرفت ایران بسوی تمدن بزرگ حرف می زد. در حالیکه تشکیل اپک و بالا رفتن قیمت نفت برای او مخالفان جدی در کشورهای غربی هم بوجود آورده بود. غربی ها در راه صنعتی شدن ایران هر کارشکنی که می توانستند می کردند. مثلا هیچیک از کشورهای غربی حاضر نشدند به ایران ذوب آهن بفروشند. امریکایی ها گفته بودند ذوب اهن به درد شما نمی خورد. شاه به اجبار به شوروی روی آورد و ذوب اهن اصفهان را از روسها خرید. ماشین سازی و تراکتورسازی تبریز هم با کمک دولت های کمونیست اروپای شرقی ایجاد شد. روی آوردن به بلوک شرق غربی ها را بیشتر عصبانی میکرد. کارخانه های صنعتی در تبریز- اهواز- اراک و سایر نقاط ساخته شدند. شمار دانشگاههای کشور افزایش یافت. لغو روادید برای گذرنامه ایران در بسیاری کشورها – ایجاد شرکت هواپیمایی مطرح بنام هما و بسیاری زیرساخت های دیگر که ممکن بود ظرف دو دهه ایران را به قدرت محلی مطرح تبدیل نماید. اما در شرق و غرب بر ضد شاه دسیسه می چیدند.
شاه اما توجهی به دسیسه ها نداشت. بصورت یکطرفه سخنرانی و همه چیز را ستایش می کرد. اجازه انتقادهای سازنده را هم نمی داد و با مطبوعات داخلی کمتر مصاحبه می کرد. پیرامون خود را از دوستان مستقل و معتدل هم خالی کرده بود. او مغرور از قدرت و پولی که در دست داشت در سال 1350 جشنهای بزرگی را در تخت جمشید و پاسارگاد ترتیب داد که 2500 سال شاهنشاهی ایران را به رخ جهانیان بکشد. این جشن ها ایران را در سطح وسیعی در جهان مطرح کرد. البته شاه قطعا حتی به خواب نمی دید 7 سال بعد با انقلابی به رهبری دشمن دیرینه اش آیت اله خمینی سقوط کند.
جهان در این سده
امریکا در این سده پس از دویست سال که از استقلالش می گذشت به ابرقدرت جهان تبدیل شد. این قدرت یابی آسان صورت نگرفته بود. سرخپوستان گاه و بیگاه با سفیدپوستان درگیر می شدند. در یکی از درگیری ها فرمانده ارتش ژنرال کاستر Custer کشته شد و سرخپوستان دردسر بزرگی شدند تا سرانجام با کشته شدن رهبر آنها بنام اسب وحشی جنپ پایان یافت. با لغو بردگی که لینکلن اعلام کرده بود سیاهپوستان به عنوان شهروند عادی تلقی می شدند اما نیمی از جامعه آمریکا که منافع اقتصادی ناشی از برده داری را از دست میداد از در مخالفت با این فرمان برآمد. طنز تاریخ اینکه دمکراتهای امریکا از سرسخت ترین مخالفان لغو برده داری بودند. سرانجام پیروزی با طرفداران لغو برده داری بود و ایالت های جنوبی پس از شکست مجبور به پذیرش لغو برده داری شدند هرچند مخالفت ها در دل باقی ماند و به نژادپرستی تبدیل شد.
اختراعات بسیاری در امریکا رخ داد که چهره جهان را برای همیشه دگرگون کرد. دانشمند اسکاتلندی ماکسول رساله برق و مغناطیس را منتشر کرد اما چند دهه بعد ادیسون امریکایی موفق شد برق را درون لامپ قرار دهد. شب و ترس از تاریکی تسلط خود را بر زندگی انسان از دست داد. ادیسون همچنین گرامافون را اختراع کرد که ضبط و پخش صدا را ممکن ساخت. گراهام بل تلفن را اختراع کرد. از دیگر ابتکارات امریکایی ها که جهانگیر شد ابداع شلوار جین آبی رنگ بود. راه آهن امریکا بسیار گسترش یافت و هزینه زیادی را صرف خود کرد. سرمایه گذاری زیاد در راه آهن و آتش سوزی های گسترده در شیکاگو و بوستون رکود اقتصادی شدیدی را در امریکا بوجود آورد. البته از آنجا که جمعیت امریکا به سرعت رشد میکرد گذر از رکود و رشد مجدد اقتصادی را ممکن میکرد. چینی ها مهاجرت پرشماری به امریکا داشتند و کارگران ارزان قیمت به حساب می آمدند. همین امر به شورش سفیدپوستان و کشتن تعدادی معدنچی چینی انجامید. اگرچه چنین شورشهایی از جذابیت امریکا بعنوان کشوری بکر و پر از فرصت نمی کاست هرچند بحران اقتصادی سال 1929 رکود بزرگی را دامن زد. ساخت و نصب تندیس آزادی در نیویورک در این سده انجام شد. امریکا قدرتی جهانگیر می شد که جشن چهارصد سال از ورود کریستف کلمب به قاره امریکا را در شیکاگو جشن گرفت. امریکا هاوایی را در این سده به سرزمین خود افزود. در سال 1924 قانون مهاجرت در امریکا به تصویب رسید که که ورود مردم از آسیا و جنوب اروپا و خاورمیانه را محدود میکرد. همچنین با تاسیس سازمان CIA امریکا نفوذ در کشورها و پیشگیری از کمونیسم در آنها را آغاز کرد.
ژاپن در آغاز سده از بین بردن طبقه سامورایی را آغاز کرد و سیستم فئودالی را ملغی نمود. هیروهیتو امپراتور ژاپن شد. این کشور به تدریج عقب ماندگی ناشی از انزوای طولانی و بستن دروازه های خود را جبران میکرد.
چین روزهای سختی را پشت سر می گذاشت. در آغاز این سده بیش از 13 میلیون چینی بر اثر قحطی جان سپردند. امپراتور چین Guanxu اصلاحاتی را آغاز کرد که با کودتای ملکه Cixi متوقف شد. توقف اصلاحات عامل اصلی سقوط سلسله Qing در چین بود. شورش بوکسورها که ملکه پشتیبان آن بود در صدد حذف مسیحیان و خارجی ها از چین بود. این حرکت هشت کشور روسیه- ژاپن- بریتانیا- امریکا- آلمان- ایتالیا- فرانسه و اتریش را بر ضد چین متحد کرد و ضمن شکست ملکه خسارت زیادی را به چین تحمیل کردند که باعث تحقیر این کشور شد. سنت گرایان چینی از ترس نفوذ غرب به جای اصلاحات میخواستند با انزوا فرهنگ کشور را حفظ کنند اما این جهان بینی ضعیف و مبتنی بر واقعیت نبود که به شکست انجامید. سرانجام با سقوط امپراتوری جمهوری چین شکل گرفت که از 1912 تا 1949 دوام آورد. سپس مائو با تاسیس جمهوری شوروی چین حکومت کمونیستی را در چین برقرار ساخت و چانکای شک رهبر چین به تایوان گریخت و چین ملی را پایه گذاری کرد. این تغییر حکومت به ژاپن فرصت داد به منچوری چین حمله کند و آنرا اشغال کند.
قدرت کشورهای استعماری یک به یک کاهش می یافت. بریتانیا کمپانی هند شرقی که عامل غارت هندوستان بود را منحل کرد. این کمپانی برای تسلط بر هندوستان ارتشی 260 هزار نفره تشکیل داده بود که به اندازه ارتش بریتانیا بود. این کمپانی بخاطر بحرانهایی که در هند پیش آمد چاره ای جز انحلال نداشت. در قحطی هندوستان بیش از 26 میلیون نفر از گرسنگی مردند در حالی که ملکه انگلستان ملکه هندوستان هم بود.
انگلستان در افریقای جنوبی تسلط پادشاهی زولو Zulu را از بین برد و زمینه های آپارتاید را که بعدا سفیدپوستان در آن سرزمین بوجود آوردند را مهیا کرد. برخی نقاط جهان آنقدر ضعیف و بی صاحب بودند که برای مثال کشور برمه به عنوان کادوی تولد به ملکه انگلستان داده شد و سربازان انگلیسی آنرا اشغال کردند.
پیشرفت های علمی و صنعتی در بریتانیا هم دستاوردهای خوبی داشت. نخستین نیروگاه الکتریکی جهان در بریتانیا ساخته شد. شهروندی انگلیسی بنام ماکسیم مسلسل را اختراع کرد که کشتار سربازان دشمن را آسانتر میکرد. بریتانیا با تاسیس بنگاه سخن پراکنی BBC سیاست جدیدی در نفوذ کردن در کشورها را پیش گرفت.
اسپانیا که سالها آفتاب در مستعمراتش غروب نمی کرد و زبانش زبان غالب در امریکای جنوبی شده بود در این سده جای خود را به تدریج به انگلستان و امریکا داد. پادشاهی اسپانیا با جمهوری یکساله برچیده شد اما باز پادشاهی رواج پیدا کرد. در چند جنگ اسپانیا هم پورتوریکو را از دست داد هم فیلیپین و کوبا مستقل شدند. جمهوری دوم اسپانیا هشت سال طول کشید و با روی کار آمدن فرانکو پایان یافت و به حکومتی نظامی و دیکتاتوری تبدیل شد.
هلندی ها هم قدرت پیشین خود را از دست دادند. سلطان نشین آچه هلندی ها را از اندونزی بیرون راند.
فرانسه در نتیجه جنگهای ناپلئون تضعیف شده بود اما به تدریج دوباره قدرت می یافت. پاریس به صورت شهری جذاب در آمده بود. مهندس ایفل برج ایفل را در مرکز شهر بنا نهاده بود. ساختمانهای دوران پادشاهی هم کارکرد ملی می یافتند مانند موزه. اپرای کارمن نخستین بار در پاریس اجرا شد. قانون آموزش سکولار و رایگان در فرانسه نوشته شد. کلیسای کاتولیک با آن مخالف بود و درگیری هایی نیز در بلژیک بر سر تاسیس مدارس جدید پیش آمد اما سرانجام کلیسا که هیچ درسی از گذشته و خواست های مردم نگرفته بود شکست خورد و آموزش غیردینی جدید با سرعت در اروپا گسترش یافت. ژرژ کلمانسو نخست وزیر فرانسه در جدا کردن نقش کلیسا از نظام آموزشی جدید و زندگی این دنیایی مردم نقش گسترده داشت. از نظر سیاسی در اوایل قرن فرانسه علاوه بر افریقا در دیگر نقاط جهان نیز مستعمراتی را از آن خود کرده بود. در جنگ بین چین و فرانسه هندوچین بدست فرانسه افتاد.
ایتالیا خیزهایی برای قدرت اروپایی شدن برداشت. دست پاپ از حکومت ایتالیا قطع شد و ویکتور امانوئل دوم به پادشاهی ایتالیا رسید. موسولینی صدر اعظم ایتالیا با ایجاد ایدئولوژی فاشیسم تحولات مثبت بسیاری را در ایتالیا دامن زد. ارتش ایتالیا اریتره را گرفت و دست اندازی به افریقا را افزایش داد. با قراردادی بین موسولینی و پاپ بصورت آبرومندانه پاپ به واتیکان محدود شد.
کشورهای متعدد در اروپا مستقل شدند از جمله لوکزامبورگ. نروژ از اتحادیه سوئد و نروژ جدا شد و استقلال یافت. ایسلند نخست بصورت پادشاهی و بعد جمهوری در آمد. فنلاند مستقل شد. اتحادیه کشورهای صرب و کروات و اسلوونی بوجود آمد که بعدا تبدیل به یوگسلاوی شد. نخستین انتخاباتی که زنان اروپایی در آن حق رای داشتند در فنلاند برگزار شد.
در امریکای لاتین دولت های تحت استعمار یک به یک مستقل می شدند. برده داری در برزیل ملغی شد و با پایان یافتن پادشاهی برزیل به جمهوری تبدیل شد. جنگ داخلی کلمبیا به از دست دادن پاناما انجامید.
عثمانی از دیگر قدرتهایی بود که چراغ قدرتش خاموش شد. بلغارستان شورش کرد و از عثمانی جدا و مستقل شد. با فاصله کوتاهی رومانی و صربستان مستقل شدند. در نتیجه جنگ بالکان عثمانی تقریبا همه تصرفاتش در اروپا را از دست داد به قدرتی درجه دوم بدل شد. اگرچه همزمان امپراتوری اتریش و مجارستان هم تضعیف شد ولی با کشته شدن ولیعهد اتریش به دست یکی از جوانان افراطی صرب جنگ جهانی اول شعله ور شد. عثمانی که از شکست خوردگان جنگ بود میکوشید عقب ماندگی صنعتی و زیر ساختی خود را جبران کند. قراردای بین آلمان و عثمانی برای کشیدن راه اهن از استانبول به بغداد بسته شد. آلمان میکوشید در عثمانی نفوذ بدست آورد اما جنگ جهانی یکم این فرصت را نداد.
روسیه را الکساندر دوم که شخص لیبرالی بود اداره میکرد. او اصلاحات مهمی در جهت برداشتن طبقات اجتماعی و گسترش آموزش عمومی برداشت. ترکستان را تسخیر کرد و آلاسکا را برای کسب درآمد به امریکا فروخت. در قفقاز هم کنترل روسیه را محکم تر ساخت. به بلغارستان و لهستان برای استقلال کمک کرد. درون روسیه حزبی بنام جبهه ازادی مردم تشکیل شده بود. شاید برخی از اقدامات تزار روسیه برای عدم گسترش این حزب بود. اگرچه چندبار نقشه ترور تزار توسط هواداران حزب جبهه آزادی نافرجام ماند اما سرانجام تزار بدست آنان کشته شد. در کنار این هیجان های انقلابی حرکتهای ضد یهودی نیز در این کشور دردسرهایی را بوجود می آورد. در همین سده منشویک ها در روسیه قدرت را در دست گرفتند. هنوز تزار نیکلا حکومت داشت.
جنگ ژاپن و روسیه با شکست روسیه تزار را در موقعیت بدی قرار داده بود اما ژاپن را به قدرتی در اقیانوس آرام تبدیل کرد.
راه آهن ترانس سیبری روسیه در همین سده کامل شد.
آفریقا دولت نیرومند و مستقلی نداشت. موزامبیک و آنگولا در دست پرتغال- افریقای جنوبی در دست انگلیسی ها و هلندی ها- نامیبیا و کامرون در کنترل آلمان- کنگو در کنترل بلژیک و ماداگاسکار در دست فرانسه بود. جنبش مهدیون در سودان با حکومت مصر درگیر شد اما از شرکت انگلیسی شکست خوردند و سرانجام اتحادیه مصر و سودان تشکیل شد. کنترل مصر و کانال سوئز و حتی کنترل بودجه مصر در دست انگلیسی ها و فرانسوی ها قرار داشت. با تاسیس اخوان المسلمین توسط حسن البنا مصری اسلام رنگ و بوی سیاسی بخود گرفت. در افریقای جنوبی انگلیسی ها با تسخیر شهر کیپ Cape town هلندی را به شمال هل دادند اما پس از کشف الماس در این سرزمین هلندی ها با شکست دادن انگلیسی ها دوباره بر افریقای جنوبی تسلط پیدا کردند.
از سویی فرانسه و انگلستان برای تقسیم مستعمرات بین خود به توافق رسیدند که باعث نفوذ بیشتر انکلیس در مصر و نفوذ فرانسه در مراکش شد.
در خاورمیانه عربستان متحد شکل گرفت. در آسیا کره و اندونزی مستقل شدند اگرچه کره درگیر جنگی شد که آنرا به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم کرد. همین رخداد در ویتنام پیش آمد. فرانسه کنترل ویتنام جنوبی را داشت و چین و شوروی بر ویتنام شمالی نفوذ داشتند. شمالی ها میکوشیدند کنترل جنوب را هم بدست گیرند و ویتنام متحد را شکل دهند. امریکا بعنوان قدرت برتر جای فرانسه را گرفت و وارد جنگی ویرانگر با ویتنام شمالی شد که به شکست امریکا انجامید و ابهت امریکا را فرو ریخت.
کمونیست ها به یمن هم نفوذ کردند. همه جهان به صحنه رقابت بین کمونیسم با رهبری شوروی و سرمایه داری با رهبری امریکا تبدیل شده بود. یمن هم به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم شد. شمالی ها کوشیدند با برانداختن حکومت عمان کنترل تنگه هرمز را در دست بگیرند اما شاه ایران با فرستادن نیروهای نظامی به عمان دولت عمان را از سقوط نجات داد.
از دیگر رخدادهای این سده شورش تبت و استقلال خواهی بود که با تبعید دالایی لاما رهبر مذهبی تبت تحت کنترل درآمد اما از بین نرفت.
مخترعان و صنعتگران در امریکا و اروپا در این سده ابداعاتی انجام دادند که نخست چهره اروپا و امریکا و پس از آن چهره جهان را برای همیشه دگرگون کرد. چرخ خیاطی سینگر انقلابی در دوزندگی ایجاد کرد. کارل بنز در آلمان نخستین خودرو را اختراع کرد و با فروش آن پایه های امپراتوری مرسدس بنز گذاشته شد. کوکاکولا و کارخانه آدامس Wrigley در امریکا تاسیس شد. آمدن آسپرین به بازار و کشف واکسن هاری توسط لویی پاستور تحول بزرگی در بهداشت و درمان بود. کارتن بسته بندی از این سده بکار گرفته شد. Marconi موفق به فرستادن نخستین سیگنال رادیویی شد. Carrier نخستین سیستم تهویه مطبوع را ساخت که زندگی را در مناطق گرم جهان ممکن می ساخت. اعدام با صندلی الکتریکی در این زمان رایج شد. همچنین بکار بردن تکنولوژی اثر انگشت از این سده رایج شد. با تاسیس کمپانی والت دیسنی زندگی کودکان نیز دچار تحول اساسی شد. ویلهلم رونتگن اشعه ایکس را مشاهده و معرفی کرد که بزرگترین کمکها را در زمینه تشخیص به انسان کرد. در این سده انیشتن نظریه نسبیت را مطرح کرد. با کشف پنی سیلین توسط فلیمینگ مرگ و میر کاهش یافت.
از مهم ترین پروژه ها معروف به پروژه منهتن بود که با حمایت انگلستان و کانادا در امریکا انجام شد. تیمی از دانشمندان اسیر شده آلمان به رهبری Robert Openheimer ساخت بمب اتمی را بصورت کاملا محرمانه در دست داشتند. شاید اگر آلمان چند سال دیرتر شکست میخورد هیتلر صاحب این بمب میشد. بر خلاف این پروژه خطرناک که نابودی کننده بشر بود در زمینه کشاورزی با بکارگیری روش های جدید پیشرفت های بسیاری بدست آمد.
تکنولوژی روز به روز تازه هایی را عرضه می کرد. اگرچه غرق شدن کشتی تایتانیک شوکی بود به صنعتگران اما نشستن نخستین هواپیما روی عرشه یک کشتی در سانفرانسیسکو از دستاوردهای این سده بود. نخستین پرواز مستقیم از نیویورک به پاریس توسط چارلز لیندنبرگ نیز از دستاورهای دیگر این سده بود. قرص ضدبارداری و واکسن فلج کودکان از تحولات دیگر این سده بود. نخستین سفر فضایی با پرتاب سفینه اسپوتنیک شوروی به فضا آغاز شد و نخستین عکس زمین از فضا گرفته شد. تسلط بر فضا آغاز تحولات مهم بعدی در زمینه ماهواره ها بود. در همین سده انسان بر روی کره ماه پا نهاد. ساخت نخستین نیروگاه اتمی در شوروی تحولی در زمینه تولید انرژی بوجود آورد.
در زمینه ورزش بازی های المپیک آغاز شد. بسکتبال و والیبال ابداع شدند. نخستین بازی فوتبال را فیفا در اروگوئه برگزار کرد.
در زمینه هنر سبک های کوبیسم و امپرسیونیسم در این سده رایج شدند. ریچارد واگنر موسیقدان آلمانی در این سده می زیست. وینسنت ونگوگ هلندی آثار ماندگاری از خود برجای گذارد. چایکوفسکی در روسیه پیدا شد. کسی که اثر ماندگار دریاچه قو را ساخت.
ادبیات چهره های ماندنی به جهان عرضه کرد. مارک تواین – جان اشتاین بک و ارنست همینگوی امریکایی از این دست بودند. آناتول فرانس و امیل زولا اندیشمندانی که در فرانسه ظاهر شدند. نویسنده ایرلندی اسکاروایلد هم در همین سده به چهره ای ماندگار تبدیل شد.
نیوزیلند نخستین کشوری بود که به زنان حق رای داد.
جنگ جهانی اول و دوم
در این سده جهان درگیر دو جنگ شد که میلیونها انسان در آن کشته شدند. این دو جنگ تغییرات ژرفی بر جای گذاشت. در جنگ نخست که چهار سال از 1914 تا 1918 به درازا کشید بیش از ده میلیون نفر کشته شدند. آلمان بزرگترین قدرت اقتصادی اروپا شده بود و متحد اتریش بود. با کشته شدن ولیعهد اتریش در سارایوو بدست یک صرب اتریش به صربستان اعلان جنگ کرد. روسیه متحد صربستان درگیر جنگ شد. آلمان متحد اتریش به روسیه اعلان جنگ کرد و با گذشتن از بلژیک به فرانسه هم حمله کرد. بریتانیا متحد بلژیک هم وارد جنگ شد. هدف انگلیسی ها تضعیف المان و عثمانی و روسیه بود که به همه اهدافشان رسیدند. آلمان یکی از شکست خوردگان بود و دیگری عثمانی و روسیه. پس از جنگ امپراتوری هم در آلمان پایان یافت هم در روسیه و هم در عثمانی. در عثمانی شخص دوم کشور پس از سلطان انورپاشا بود که دست به نسل کشی ارمنیان زد و ننگی ابدی را نصیب این کشور ساخت. او پشتیبان اصلی پان ترکیسم بود که پیروان آن با جعل تاریخ میکوشیدند بجای خلافت از دست رفته عثمانی ناسیونالیزم ترکی ایجادکنند. شکست در جنگ به خلع آخرین سلطان انجامید و با روی کار آمدن کمال آتاتورک عثمانی به جمهوری ترکیه تبدیل شد. استقلال ترکیه با جنگ بدست آمد. ترکها مجبور شدند با یونان- ارمنستان- و ارتش های انگلستان و فرانسه در خاورمیانه درگیر شوند. پایتخت از استانبول به آنکارا منتقل شد تا از حملات احتمالی دور باشد. در روسیه اما وضع خیلی حادتر شد. تزار و خانواده او اعدام شدند و کمونیست های بلشویک به رهبری لنین کنترل روسیه را در دست گرفتند. بیشتر کشورهای خاورمیانه جز ایران و عثمانی پس از این تاریخ بوجود آمدند. با نگاهی به مرزهای این کشورها میشود دید که پیروزمندان جنگ یعنی انگلیس و فرانسه با خط کش خط راستی کشیده و مرز کشورها را تعیین کرده اند. از دل این جنگ کشورهای مصر- لیبی- تونس- اردن- لبنان- سوریه- قبرس- عراق – کویت- قطر- بحرین- یمن و عربستان بوجود آمدند. جمهوری باکو با نام جعلی آذربایجان تشکیل شد و درگیر جنگ با ارمنستان شد که شکست خورد. هر دو بزودی بخشی از جمهوری کمونیستس روسیه (شوروی) شدند. روسیه سرزمین هایی را از دست داد اما پس از قدرت گرفتن و گسترش دادن کمونیسم دوباره بسیاری از سرزمین های از دست رفته را پیوست کشور خود کرد. با معاهده پاریس کشورهای شکست خورده شامل آلمان و اتریش تحقیر شده مجبور به پرداخت خسارت شدند. جامعه ملل در سوئیس تشکیل شد که ایران هم عضو آن بود اما عمر آن پایدار نبود. در هندوستان گاندی تحریم کالاهای انگلیسی را اغاز کرد. جنبشی که به استقال هند انجامید. پس از تحریم کالا ها گاندی پیاده روی نمک را پایه گذاری کرد.
اتحادیه صهیونیست های جهان که با 50 هزار عضو از 1899 فعال بود و مقر آن در انگلستان قرار داشت از دولت انگلستان خواست برای ایجاد کشور اسرائیل به آنها کمک کند. با شکست عثمانی در جنگ زمینه لازم برای اختصاص دادن فلسطین به یهودیان فراهم شد. یهودیان فرصت یافتند به شهرهایی چون اورشلیم که بصورت تاریخی آنرا سرزمین خود می دانستند مهاجرت کنند. البته اینکار به شورشهای بعدی عربها انجامید و جنگی طولانی را بین اعراب و اسرائیل دامن زد.
پس از دو دهه دوباره آتش جنگ شعله ور شد. اینبار هم آلمان و ژاپن و ایتالیا از یکسو و انگلستان و امریکا و روسیه از دیگر سو درگیر جنگ شدند و کشورهای دیگر یک به یک به دام جنگ افتادند. جنگ دوم شش سال از 1939 تا 1945 طول کشید. صد میلیون نفر در سی کشور جهان درگیر این جنگ شدند. تلفات جنگ بین 50 تا 85 میلیون نفر برآورد میشود که بیشترین شمار تلفات در چین و روسیه بود.
آلمان تحقیر شده در جنگ جهانی یکم دوباره به غولی نظامی تبدیل شده بود. ژاپن هم در اسیا میخواست به نیروی برتر تبدیل شود. با به قدرت رسیدن هیتلر در آلمان ناسیونالیسم افراطی و نژادپرستانه به یک باور آلمانی تبدیل شده بود. برای مثال با رای دادگاه نورنبرگ جهت حفظ خون و غرور ازدواج با یهودیان ممنوع شد. پس از پیروزی هیتلر کشتار تدریجی یهودیان بصورت برنامه ریزی شده در آلمان آغاز شد.
کشورهای آلمان- ایتالیا و ژاپن به عنوان کشورهای محور از یکسو و انگلستان و امریکا و روسیه شوروی از سوی دیگر بعنوان کشورهای متفق در گیر جنگ شدند. پیش از حمله به روسیه شوروی آلمان در همه جبهه ها پیروز بود و بسیاری از کشورهای اروپایی از جمله فرانسه را اشغال کرد اما پس از حمله به شوروی ارتش المان دچار بحران و مشکل شد. حمله هواپیماهای ژاپنی به کشتی های نظامی امریکا پای این کشور را هم به جنگ کشاند. این دو موضوع سرنوشت جنگ را تغییر داد و به شکست قطعی آلمان و ژاپن انجامید. تسلیم ژاپن با انداختن دو بمب اتمی بر شهرهای هیروشیما و ناکازاکی و تهدید به استفاده از بمب های بیشتر ممکن شد.
پس از جنگ دولت های امریکا و روسیه شوروی به ابرقدرت های جهان سرمایه داری و کمونیسم تبدیل شدند و رقابتی دیرینه و جنگ سرد بین آنان آغاز شد. غرب اروپا تحت نفوذ امریکا و شرق اروپا تحت نفوذ شوروی قرار گرفت. آلمان به دو بخش غربی و شرقی و پایتخت آن برلین با دیوار به دو بخش تقسیم شد. فرماندهان ارتش آلمان در دادگاه نورنبرگ محاکمه و اکثرا به اعدام محکوم شدند. سازمان ملل متحد برای پیشگیری از جنگ های آینده تاسیس شد. شورای امنیت در این سازمان با همین هدف تشکیل شد که کشورهای امریکا- روسیه- انگلستان- فرانسه و چین در آن دارای حق وتو شدند. سرانجام چند سال پس از جنگ با کنفرانس سانفرانسیسکو المان و ژاپن از اشغال خارج شدند اما هیچگاه حق تشکیل ارتش بزرگ و نیرومند را بدست نیاوردند. در سال 1957 با پیمان رم نخستین هسته های اتحاد کشورهای اروپایی گذاشته شد.
حاصل جنگ از دست رفتن تدریجی قدرت دولت های استعماری انگلستان و فرانسه در افریقا و آسیا بود. هندوستان به رهبری گاندی مستقل شد اما بزودی بین مسلمانان و هندوها زد و خورد در گرفت و این کشور بزرگ سرزمین هایی را در شرق و غرب از دست داد که به کشورهایی بنامهای بنگلادش و پاکستان انجامید. این جدایی به سه جنگ و دشمنی دائمی بین هند و پاکستان منجر شد.
بسیاری از کشورها در اسیا و افریقا مستقل شدند از جمله کامبوج- سودان- مالزی و الجزایر. بعضی از کشورها مانند الجزایر با جنگ و دادن قربانی خود را از چنگ دولت هایی مانند فرانسه رها کردند.
در روسیه استالین رهبر این کشور تا 600 هزار نفر را کشت تا تسویه کامل در روسیه انجام دهد و دشمنی برای حکومت باقی نماند.
چهره های مهم این سده
هنر و معماری در این سده
تحلیل این سده
رشد دانش و اکتشافات در این سده بیشتر از کل زندگی بشر بود. نتایج افکار فلاسفه اروپا که معتقد بودند باید طبیعت را مهار کرد و بر آن مسلط شد در این سده نتیجه داد. انسان هر روز بیشتر قدرت می یافت و بلند پروازی هایش تسخیر فضا را هم ناممکن نمی دانست. تحولات این سده زیرساخت هایی را ایجاد کرد که چهره جهان را در قرن 21 باورنکردنی میکرد. صنایع الکترونیک بیشترین سهم را در دگرگونی های آینده داشتند.
ایران در این میان کشور ناتوان و فقیری مانده بود. در این سده عملا افغانستان و بخشهایی از بلوچستان و ازبکستان و ترکمنستان از ایران جدا شد. کشتن امیرکبیر کشتن فرصت ها برای رهایی از عقب ماندگی و رسیدن به قطار تحولات جهانی بود. آثار منفی نپرداختن به علم و نساختن دانشگاه در زمان شاه عباس و نادرشاه اکنون آثارش را نشان میداد. کشور آنچنان بیچاره شده بود که دولت های روس و انگلیس به آن اخطار بدهند که حق استخدام از کشورهای دیگر را بدون اجازه ما نداری. روحانیون وحشت زده از مدرنیسم و از دست دادن موقعیت و منافعشان هم به عقب ماندگی کشور دامن می زدند. دولت مرکزی فقط نامی بود که با اراده رضاشاه دوباره شکل گرفت. کمونیست ها با شعار "هدف وسیله را توجیه میکند" هر دروغ و بی اخلاقی را در جامعه ایرانی گسترش دادند و فضای سیاسی را مسموم و فاسد کردند. با شعار آموزش زبان مادری برخی اقوام ایرانی را تحریک میکردند تا به بلوک کمونیسم بپیوندند. با همه اینها ایران در این سده نخستین کشور آسیایی بود که دارای مجلس یا پارلمان قانونگذاری شد. این مهم با کوشش مردان و زنانی بدست آمد که جانشان را فدای این دستاورد کردند. از دیگر جلوه های مدرنیته تغییر پوشش بود اما چون زنان هنوز فرصت تحصیل پیدا نکرده بودند تغییر پوشش تنها تغییری ظاهری بود که بیشتر موجب نارضایتی شد تا پیشرفت. اصلاحات ارضی نظام کهنه ای که زمین با دهقان فروش می رفت را تغییر داد و فئودالیسم را ریشه کن کرد. البته شتاب در اینکار باعث شد بسیاری از کشاورزان نتوانند بهره برداری مناسب از آب و خاک بنمایند اما سمت و سو درست بود. صنعتی کردن کشور که از زمان رضاشاه آغاز شده بود چهره کشور را عوض کرد و ساختن دانشگاههای صنعتی به تحول صنعتی کمک کرد.
سیاستمداران فاسد که برای گرفتن تبعیت روسیه یا انگلستان حاضر بودند کشور خود را بفروشند ضربات بدی به تحولات ایران زدند از جمله در ملی شدن نفت. بسیاری از روحانیون هم چوب لای چرخ اصلاحات و پیشرفت بودند. با تبعید رضاشاه موجی از خوشی و شادی افرادی را در بر گرفت که از باز شدن راه کربلا و نجف که بعلت کمبود منابع ارزی بسته شده بود و از ازاد شدن قمه زنی و حجاب خوشحال بودند. بخشی از جامعه مانند فنر بزور تغییر کرده بود و اکنون با رها شدن قدرت به سرجای اولش برمیگشت.
طرحای صنعتی ایران زیربنایی و خوب بودند اما با بالا رفتن قیمت نفت شاه دیگر اعتنایی به سازمان برنامه و رای و تدبیر مدیران کشور نداشت و دخالت در اقتصاد باعث تورم و حاشیه نشینی هایی شد که بعنوان نیروهای ضد شاه در آمدند.
بیشترین کشورهای جهان در این سده بوجود آمدند. میل به استقلال و پیشرفت فقط در کشورهایی نتیجه داد که پیشینه آموزش و دانشگاه داشتند. به هر حال رهبری سبک ها و اصول ورزشی و هنری و حقوق بشر کاملا در دست کشورهای غربی بود. حتی سبک زندگی مانند برج نشینی از غرب به سایر کشورهای جهان سرایت میکرد.
نژاد پرستی بر ضد سیاهان چه در امریکا چه افریقا شکست خورد. ماندلا در افریقا بر ضد حکومت آپارتاید مبارزه میکرد تا آنرا فرو بریزد. ظلم تاریخی بر یهودیان در این سده پایان یافت و سامانی یافتند هرچند با تسخیر ناحق سرزمین های دیگران.
ثروت کشورها دیگر صرف ساخت کاخ پادشاهان نمی شد. با مشارکت مردم ساختمانهای جدید بیشتر شامل مترو- دفاتر کار- پل ها- راه آهن- موزه- سینما- اپرا و سالن کنسرت- استادیوم های ورزشی- استخرهای عمومی- بیمارستانها و مانند این می شد و میشود.
سده خیز برداشتن برای پیشرفت بیشتر که ریشه بیماری و فقر مطلق و بیسوادی کنده شود.