1150- 1250 هجری خورشیدی- 2500- 2600 ایرانی- 1772- 1872 میلادی ( سده امیرکبیر)
با مرگ کریم خان جنگ و خونریزی بین جانشینان او در گرفت. خویشان کریمخان 15 سال پس از مرگ او بصورت پراکنده و کوتاه مدت قدرت را در دست داشتند. آخرین خان زند لطفعلی خان زند با آغا محمد خان قاجار که بصورت نیرویی تازه از گرگان سربرآورده بود بر سر حفظ قدرت مبارزه میکرد اما خان پهلوان و شجاع و خوش رخسار زند از خواجه قاجار شکست خورد و برای شکستن غرور و اعتماد به نفسش او را به طرز فجیعی کشتند و دودمان زند پس از 46 سال حکومت بر ایران در سال 1173 خورشیدی برافتاد.
آغا محمد خان در دوران کریمخان زند در شیراز گروگان بود تا ایل قاجار در گرگان اقدامی ضد حکومت انجام ندهد. با مرگ کریمخان او از شیراز گریخت و خود را پادشاه ایران خواند. با کشتن لطفعلی خان این ادعا عملی شد. آغا محمد خان پس از دست یافتن به گنجینه نادرشاه توانست دوباره ارتش منظمی را تشکیل دهد. کریم خان زند از دستیابی به گنجینه نادر چشم پوشیده بود. با تشکیل ارتش نیرومند آغا محمدخان توانست هر کجا سرکشی و شورش بود را مهار کند. البته روش او نهایت خشونت را نشان دادن بود و فکر میکرد از مردم چشم زهر میگیرد اما باعث ویرانی و بدبختی مردم می شد. آغا محمدخان کشتار بزرگی از مردم کرمان بخاطر حمایت از لطفعلی خان زند کرد. در فتح گرجستان همین رفتار را با گرجی ها نمود و برده های بسیاری از آنها گرفت. او نخست گرگان را پایتخت قرار داد که ایل قاجار در نزدیکی آن زندگی میکردند اما برای دور بودن پایتخت تصمیم گرفت تهران را جایگزین گرگان نماید. قاجارها از بازماندگان مغول بودند که ایرانی و شیعه شده بودند.
آغا محمد خان توانست شهرهای افغانستان و حتی بخارا را تحت نفوذ یا فرمان دولت ایران درآورد و حکومت مرکزی مقتدری ایجاد کرد اگرچه سپاهیان روس که کاترین کبیر بر آنها حکومت میکرد در زمان کوتاهی توانستند قفقاز را بگیرند و آذربایجان و گیلان از سوی آنها تهدید شد. پیش از درگیری با ارتش روس کاترین درگذشت و تسلط حکومت ایران بر این نواحی دوباره برقرار شد اما ایرانیان ظاهرا از این لشکرکشی روسیه تجربه ای کسب نکردند. آغا محمد خان در شوشی یکی از شهرهای قفقاز شبانگاه در چادرش کشته شد و برادرزاده اش باباخان بنام فتحعلیشاه به فرمانروایی رسید. دولت مردان ایران از وضعیت غرب اطلاع درستی نداشتند و نتیجه خواب چند صد ساله بتدریج نمایان می شد. انگلستان هندوستان را کاملا تحت کنترل داشت و روسیه پیشرفت های مهمی کرده بود اما در شرق حتی از نظر نظامی پیشرفتی وجود نداشت و روز به روز کشورهای مهم شرقی مانند ایران عقب می افتادند. در این زمان ارتش روسیه به بهانه حمایت از مسیحیان به قفقاز لشکر کشید و گرجستان و بسیاری از شهرهای قفقاز را گرفت. فتحعلی شاه که توان نظامی را برای جنگ با روسیه کافی نمی دید از انگلیس خواست در جنگ با روسیه متحد ایران شود اما انگلیس از دولت ایران جزیره هرمز و بوشهر را برای ساخت پایگاه درخواست کرد که نمی توانست مورد قبول دولت ایران قرار گیرد. ولیعهد ایران عباس میرزا تلاشهای بسیاری برای شکستن ارتش روسیه بکار برد و در چند جنگ آنها را شکست هم داد. مردم شهرهای اشغال شده توسط روسیه هم شورش میکردند و به پادگانهای روس تلفات وارد میکردند اما پایتخت در کمک به عباس میرزا سستی به خرج میداد. در شورایی که شاه تشکیل داد نظر جمع برای ادامه یا پایان دادن به جنگ خواسته شد. تنها کسی که با جنگ مخالفت کرد قائم مقام فراهانی بود اما به علت این اظهار نظر از وزارت آذربایجان برکنار شد. جنگ ادامه پیدا کرد اما به شکست قطعی انجامید و طبق قرارداد گلستان شهرهای قفقاز از دست رفتند. دولت ایران کوشید تا با فرانسه متحد شود اما فرانسه و روسیه به توافق رسیده بودند که شهرهای قفقاز در دست روسیه بماند. فرانسه فقط میخواست از راه ایران به هند حمله کند و منافع ایران برایش اهمیتی نداشت. بار دیگر عباس میرزا درگیر جنگ با روسیه شد اما شکست خورد و طبق قرارداد ترکمنچای قسمت های دیگری از ایران به نفع روسیه از دست رفت. تاثیرات این شکست ها هنوز در ایران حس می شود.
گستره ایران پیش و پس از قاجاریان
فتحعلیشاه پس از 36 سال پادشاهی درگذشت. در زمان او کاخ گلستان را در تهران ساختند. او حرمسری بزرگی داشت با حدود 200 زن هرچند این تعداد را بیشتر یا کمتر هم نوشته اند. از سیاست و وضع جهان هیچ خبری نداشت و حتی نمیدانست لندن در انگلستان است. بخش مهمی از خاک ایران در زمان او از دست رفت. پسرش عباس میرزا بعلت ناکارآمدی دولت و بیماری پیش از مرگ پدر دق مرگ شد. نوه فتحعلیشاه و پسر عباس میرزا بنام محمدشاه جای فتحعلیشاه را گرفت. قائم مقام که متوجه دلایل عقب ماندگی ایران بود به وزارت رسید. با ابتکار قائم مقام و حمایت محمد شاه چند مدرسه به سبک اروپا در ایران راه افتاد و دستگاههای چاپ وارد شد. ترجمه کتاب از کشورهای اروپایی رونق گرفت و دانشجویانی برای فراگیری دانش غربی به اروپا فرستاده شدند. تاثیر شکست از روسیه تاثیر بزرگی بر حکومت نهاده بود و درصدد ایجاد تحول بودند. اما انگلستان به درون دولت مردان ایرانی نفوذ کرده بود. نقشه انگلیسی ها این بود که هرات و افغانستان را از ایران جدا کنند تا مانعی باشد در برابر نفوذ احتمالی روسیه به هندوستان. قائم مقام مخالف دادن هر امتیازی به انگلستان بود. محمد شاه با حمله به هرات کوشش به بازگرداندن این بخش از خراسان به ایران نمود اما انگلستان با گرفتن خارک و بوشهر به دولت ایران فشار آورد تا از حمله دست بکشد. شهرهای افغانستان عملا از کنترل دولت ایران خارج شدند. سرانجام با دسیسه چینی و بدگویی و ایجاد شک در محمد شاه قائم مقام به دستور شاه کشته شد و طبعا اصلاحات او نیز متوقف گردید. این نخستین شکست نوگرایی در ایران بود که فرصت رهایی از عقب ماندگی را از کشور گرفت. قائم مقام شخص باسوادی بود که به اصلاحاتی در زبان فارسی هم دست زد اما قدرت غیر قابل کنترل محمد شاه کشور را از داشتن دولت مردی دانا محروم کرد. قائم مقام تاثیر غیر قابل انکاری در به پادشاهی رسیدن محمد شاه داشت اما خود طعمه قدرت او گشت. پس از کشته شدن قائم مقام حاج میرزا آقاسی به وزارت رسید که خود را رعیت دولت روسیه می دانست. با این وزارت فساد و نفوذ خارجی ها در کشور هر چه بیشتر شد .
یکی دیگر از رخدادهای مهم دوران محمد شاه ادعای یک روحانی بود به نام محمد باب شیرازی. این روحانی در آعاز خود را جانشین امام زمان شیعیان خواند اما پس از مدتی به قولی خود را امام زمان نامید. او زن و مرد را برابر می دانست و ایده های متفاوت دیگری نیز با سنت ها داشت. عقاید او خیلی سریع در سراسر کشور گسترش پیدا کرد و به تهدیدی برای جنگ مذهبی داخلی تبدیل شد. محمد باب را دستگیر کردند و از شهر به شهر تبعید کردند تا عاقبت به ماکو تبعید شد. شمار پیروان او آنقدر زیاد شده بود که دولت در کشتن او احتیاط می کرد. ضمن اینکه باب مراتب احترام تمام به اسلام و تشیع را داشت. تا محمد شاه زنده بود گسترش آیین باب ادامه داشت. با مرگ محمد شاه پسرش ناصرالدین شاه به پادشاهی رسید و میرزاتقی خان فراهانی که بعدا امیرکبیر نامیده شد را به وزارت خود برگزید. امیرکبیر به شاه پیشنهاد کرد باب را از میان بردارند زیرا روز به روز به شمار طرفدارانش افزوده می شود. شاه پذیرفت و باب را در تبریز تیرباران کردند. پس از کشتن باب دو تن از یارانش ادعای جانشینی او را کردند یکی یحیی صبح ازل و دیگری بهااله. گروه نخست بنام ازلی ها پیروان زیادی ندارند اما پیروان گروه دوم بنام بهائیان بسیارند و پیوسته مورد دشمنی روحانیون شیعه بوده و هستند.
ناصرالدین شاه در سال 1210 خورشیدی به پادشاهی رسید. تاریخ تکرار می شد و این بار امیرکبیر به ولیعهد کمک کرد تا به پادشاهی برسد اما او نیز سرنوشت قائم مقام را پیدا کرد. امیرکبیر با ساختن دارالفنون چیزی شبیه دانشگاه بوجود آورد اما استادان آن خارجی بودند. انگلستان خیلی کوشید تا دارالفنون افتتاح نشود. این مدرسه چند روز پیش از مرگ امیرکبیر افتتاح شد. همچنین امیرکبیر به اصلاح ارتش پرداخت و مهم تر از همه جلوی فساد را گرفت. این یکی به قیمت جانش تمام شد. پیشگیری از پارتی بازی و فساد مورد قبول درباریان و قدرت مداران نبود. آنها با همکاری مادر شاه که او نیز دستش از ولخرجی کوتاه شده بود نظر شاه را نسبت به نخست وزیر تغییر می دادند. البته امیر کبیر هم بی احتیاطی هایی کرد که به بدبینی شاه سرعت بخشید مانند عزل کردن حاکم قم که برادر شاه بود و شاه انتخاب کرده بود بدون مشورت با شاه. همچنین بعد از عزل امیرکبیر از مقام نخست وزیری شاه با او به احترام رفتار میکرد اما او در مراسم سلام شاهانه شرکت نکرد که توهین به شاه بود. از همه بدتر حمایت سفیر روسیه از امیرکبیر بود. نگهبانان سفارت منزل امیرکبیر را محاصره کردند تا دولتی ها نتوانند به او و خانواده اش آسیبی برسانند. این موضوع به شدت خشم شاه افزود و امیرکبیر را از کلیه سمت هایش برکنار کرد. ظاهرا خود امیرکبیر هم متوجه این خطا شد و نگهبانان روس از اطراف خانه اش متفرق شدند. سپس او را مجبور به تبعید به کاشان نمودند و در حمام رگهای دست و پایش را زدند و او را کشتند. امیرکبیر کوشش بسیاری برای استقلال سیاسی ایران کرده بود که ناتمام ماند و دوباره سفارت های روس و انگلیس نفوذشان در دربار و دولت افزایش یافت.
یکی از کارهای مهم امیرکبیر حذف عنوانهای مبتنی بر چاپلوسی بود. دستور داده بود به همه مقامات فقط بگویند جناب و از عنوانهای طولانی پرهیز کنند. برای مثال نقاشی که تصویر امیر را کشیده بود در زیر آن او را اینطور معرفی میکند: " سرکار اقدس شهریاری روحنا فداه. تصویر جناب جلالت ماب. صاحب السیف و القلم. مقتدی الرجال و الامم. آصف الامجد الافخم الاجل الاکرم الاعظم. سرکار امیرکبیر میرزا تقی خان ادام الله اقباله"
در آن روزگار به این میگفتند زبان فارسی. اگرچه امیرکبیر جلوی این چاپلوسی ها را گرفت اما پس از مرگش دوباره رواج یافت.
ناصرالدین شاه سفرهای به روسیه- آلمان- بلژیک- انگلستان- سوئیس- ایتالیا- فرانسه و اتریش کرد که جز برباد دادن خزانه ایران تاثیر چندانی بر کشور نداشت. شاه تصور این را هم نمی کرد که بدون استبداد حکومت کند.
با کشتن امیرکبیر مردی که تبعه بریتانیا بود به نخست وزیری رسید. میرزا آقاخان نوری که دو شرط برای قبولی سمت وزارت گذاشته بود. یک اینکه امیرکبیر در تبعید کشته شود و دوم اگر اشتباهی کرد جانش محفوظ باشد. ناصرالدین شاه هر دو شرط را پذیرفت اما از او خواست از تبعیت انگلستان خارج شود. در دوران نوری روابط ایران و انگلستان بخاطر پناهنده شدن چند ایرانی به سفارت انگلستان بهم خورد. ایران توانست هرات را پس بگیرد اما ارتش انگلستان خارک و بوشهر ر ا اشغال کرد و دولت ایران را مجبور کرد از هرات خارج شود و افغانستان از ایران جدا شد. در همه اینکارها نوری کار راه انداز انگلیسی ها بود.
ناصرالدین شاه کوشید تا از فرانسه و امریکا بر ضد انگلستان کمک بگیرد اما هیچیک حاضر به کمک به ایران نشدند. در پایان این سده ایران کشوری شده بود پر مشکل که دولتمردان او بیشتر تحت نفوذ سفارت های روسیه و انگلستان بودند.
جهان در این سده
جمعیت جهان در این سده به حدود یک میلیارد نفر رسیده بود. امریکا رسما در سال 1776 مستقل شد و 11 سال بعد قانون اساسی آن رسمیت یافت. در امریکا رئیس جمهور مونرو تز استقلال کشورهای امریکای لاتین از اسپانیا را پشتیبانی کرد. این سیاست به استقلال تمامی کشورهای امریکای لاتین جز کوبا انجامید. نخست آرژانتین مستقل شد. سپس برزیل- بولیوی- اروگوئه- کلمبیا- ونزوئلا- اکوادور- و پاناما مستقل شدند. البته استقلال از اسپانیا به سادگی صورت نگرفت و جنگهای بسیاری بین ارتش اسپانیا و استقلال طلبان رخ داد. سیمون بولیوار ثروتمند ونزوئلایی نقش بزرگی در کسب استقلال داشت. کشور بولیوی را به افتخار نام او نامگذاری کردند.
شانزدهمین رئیس جمهور امریکا آبراهام لینکلن پایان برده داری را اعلام داشت اما ایالت های جنوبی با آن مخالفت کردند و جنگ داخلی در امریکا در گرفت. سربازان بسیاری در این جنگ سرنوشت ساز کشته شدند اما لینکلن از هدف خود عقب ننشست تا سرانجام جنگ به نفع ایالات شمالی پایان یافت. در زمان جنگ امریکا دو رئیس جمهور داشت لینکلن در شمال و دیگری جفرسون دیویس در جنوب. در زمان لینکلن متممی بر قانون اساسی نوشتند و آزادی سیاهان تضمین شد اما این تلاش به قیمت جان لینکلن تمام شد و هنرپیشه ای جنوبی و طرفدار برده داری او را در سالن تاتر کشت.
در این سده امریکا ژاپن را که حکومتش تجارت با جهان را محدود کرده و کشور را 220 سال ایزوله کرده بود مجبور کرد مرزهایش را بگشاید و به تجارت جهانی به پیوندد. امریکا بصورت قدرتی تازه پدیدار شده تاثیر گذاری خود را آغاز کرده بود. با حمله دزدان دریایی به کشتی های امریکایی ناوگان این کشور به الجزایر حمله کرد تا امنیت کشتی های خود را تامین کند و شکست با الجزایر بود. همچنین در این سده امریکا آلاسکا را از روسیه خرید. با خرید چند ایالت از انگلستان و فرانسه بر وسعت امریکا افزوده شد. در قراردادی با اسپانیا می سی سی پی به امریکا رسید. در همین سده در جنگ با مکزیک با شکست مکزیک ادعای این کشور به تکزاس پایان یافت. امریکا هر روز شکوفاتر می شد. دستاوردهای ادبی و علمی و صنعتی در این کشور هم امریکا هم جهان را متحول میکرد. با اختراع تلگراف توسط ساموئل مورس انقلابی در زمینه ارتباطات بوجود آمد. هرمان ملویل داستان مشهور موبی دیک را نوشت. ساموئل کلت نخستین اسلحه کمری را اختراع کرد و آنرا به تولید انبوه رساند. نخستین کنگره زنان در نیویورک در سال 1848 گامی بود برای دست آوردهای بعدی زنان.
در ایالت کالیفرنیا کشف طلا باعث شد جمعیت زیادی بسوی این ایالت برود و ترکیب جمعیتی آن از اسپانیایی ها به انگلیسی زبان ها تغییر کند. پیشتر اسپانیایی ها شهر لس آنجلس را در کالیفرنیا ساخته بودند. نخستین موتور درون سوز را ساموئل موری Morey امریکایی اختراع کرد. الکترو موتور را که آمپر فرانسوی تحقیقاتی در مورد آن انجام داده بود فارادی انگلیسی تکمیل کرد و سرانجام بارلو Barlow انگلیسی نخستین الکترو موتور را اختراع کرد. بورس نیویورک در این سده تشکیل شد. نخستین مایه کوبی آبله در این سده انجام شد و این بیماری کشنده کنترل شد.
در اروپا انگلستان قدرت بی رقیبی شده بود که در همه جای جهان دخالت می کرد. با تاسیس نیوزیلند این سرزمین و استرالیا بصورت بخشی از امپراتوری بریتانیا درآمدند. در این سده بریتانیا یک پنجم خاک جهان و یک چهارم جمعیت جهان را در کنترل خود داشت. انگلستان و فرانسه دسیسه های فراوانی بر ضد امریکا می چیدند بویژه سرخپوستان را به جنگ تحریک می کردند اما تقریبا همیشه پیروزی با سفیدپوستان بود. هلندی ها از سری لانکا توسط انگلیسی ها بیرون رانده شدند. در عمل هلند دیگر در هندوستان هیچ نفوذ و قدرتی نداشت و کمپانی هند شرقی هلند منحل شد. کمپانی هند شرقی انگلیس اما قدرت روزافزون یافت و تقریبا همه هندوستان را تحت استعمار خود درآورد. سلسه دیرپای Maratha در هند کاملا از بین رفت. مقاومت هایی که می شد با کمک خود هندی ها در هم می شکست. از جمله تیپو سلطان فرمانروای میسور در جنگ با انگلیسی ها کشته شد. در نبرد دریایی ترافالگار بریتانیا توانست فرانسه و اسپانیا را شکست سختی بدهد. در امریکا هم انگلیس و امریکا بر سر کانادا درگیر شدند اما بریتانیا توانست کانادا را نگه دارد. انگلستان مستعمره سنگاپور را در این سده تاسیس کرد. دریادار کوک انگلیسی برای نخستین بار قطب جنوب را در نوردید.
انگلستان در اوج پیشرفت بود و تحولات مهمی در این سرزمین رخ داد که جهان را تحت تاثیر قرار داد. فلورانس نایتینگل پرستاری جدید را پایه گذاری کرد. نخستین نمایشگاه بین المللی در لندن برگزار شد. کشف معادن طلا در استرالیا هزاران انگلیسی را بسوی این سرزمین کشاند. داروین نظریه تکامل خود را انتشار داد. در همین سده اسکلت هایی از انسان نئاندرتال و دایناسورها بدست آمد. بخشی از مترو لندن افتتاح شد. قطار بصورت عمومی در اختیار مردم قرار گرفت. لوکوموتیو بخار تاثیر مهمی در عمومی شدن راه آهن داشت. پلیس شهری در انگلستان تاسیس شد. بردگی در امپراتوری بریتانیا ملغی شد جز در هندوستان و سری لانکا. البته ده سال بعد در این سرزمین ها هم ملغی شد. لوئیس کارول انگلیسی در این سده داستان آلیس در سرزمین عجایب را منتشر کرد. همچنین مری شلی داستان فرانکشتاین را منتشر کرد. زبان مصر باستان در همین سده کشف شد. آلبرت هال لندن در این عصر ساخته شد. نخستین بازی فوتبال در این عصر بین انگلستان و اسکاتلند برگزار شد.
در ایتالیا گاریبالدی و ویکتور امانوئل دوم از سیسیل تا شمال ایتالیا را متحد ساختند و پادشاهی پاپ عملا پایان یافت. در فرانسه انقلاب تن پادشاهان اروپا را لرزاند. لویی شانزدهم و ملکه ماری آنتوانت اعدام شدند و جمهوری خونریزی برپا شد. ملت های اروپا از ثروتی که فراهم شده بود سهم خواهی داشتند. با وجود چیرگی اروپائیان بر همه جهان و چپاول آنها یک قحطی ممکن بود صدها هزار نفر را به کام مرگ بکشاند. انقلاب فرانسه با شعار برابری و برادری آغاز شد اما انقلابیون با خشونت آنرا بسوی دیکتاتوری کشاندند. یک افسر لایق ارتش بنام ناپلئون بعنوان امپراتور دوباره دیکتاتوری را برقرار کرد. ناپلئون با جنگهای پرهزینه ای که با دیگر کشورهای اروپایی در پیش گرفت اروپا را به خاک و خون کشید. ناپلئون با شکست در جنگ واترلو در برابر انگلستان سرانجام از قدرت برکنار شد. او از لندن به جزیره سنت هلن در اقیانوس اطلس تبعید شد و تا پایان زندگی در آنجا تبعید بود. با رفتن ناپلئون دوباره پادشاهی در فرانسه برقرار شد و شارل پنجم به پادشاهی رسید اما با انقلاب دیگری خاندان بوربون برای همیشه از صحنه قدرت کنار رفت و خاندان اورلئان جایش را گرفت.
روسیه پس از پتر و کاترین قدرت مطرحی شده بود. الکساندر دوم تزار این کشور اصلاحات مهمی را برای لغو نظام ارباب و رعیتی انجام داد که به گسترش طبقه متوسط و رونق صنعت انجامید. ارتش روسیه با حمله به عثمانی کریمه را گرفت اما فرانسه و انگلستان که نمی خواستند روسیه قدرت بگیرد به کمک عثمانی شتافتند. برای نخستین بار در تاریخ دو دولت رقیب اروپایی به کمک دشمن دیرینه اروپا یعنی عثمانی پرداختند که به شکست سخت روسیه انجامید. حتی مصریها که با رهبری محمدعلی پاشا قدرت یافته و از عثمانی جدا شده بودند با حمله به سوریه کوشیدند کنترل آنرا بدست آورند اما با فشار انگلیس و فرانسه مجبور به عقب نشینی شدند. اما یونان به عنوان نخستین کشور از قلمرو عثمانی جدا شد و استقلال یافت. صربستان کشور بعدی بود که از عثمانی مستقل شد. سرزمین های جدا شده از ایران طبق قراردادهای گلستان و ترکمن چای ناآرام بودند. در قفقاز شیخ شمیل نامی شورش کرد و موجبات زحمت دولت روسیه شد اما قیام او نتوانست مدت بلندی ادامه یابد. در چچن هم شیخ منصور شورش هایی را رهبری میکرد. این منطقه هنوز هم ناآرام است.
جنگ کشورهای آلمانی پروس و اتریش باعث شد اتحادیه کشورهای آلمانی زبان در شمال و اتریش و مجارستان در جنوب و شرق بوجود آید. بیسمارک بعنوان نخستین صدراعظم آلمان توانست آلمان را بصورت قدرتی تاثیر گذار در اروپا درآورد. بیسمارک معتقد بود منافع ملی هر کشور اساس سیاست در آن کشور را تعیین میکند. در مقابل او مترنیخ صدراعظم اتریش معتقد بود در شناخت منافع ملی باید منافع ملی سایر کشورها را هم شناخت تا از جنگ و بی ثباتی پرهیز شود. بعدها کشورهای آلمانی به اتحاد گمرکی دست یافتند و سوئد و نروژ نیز به آن پیوستند. این اتحاد را شاید بتوان نخستین تلاش برای ایجاد اتحادیه اروپا دانست. یکی از مهم ترین تحولات این سده انتشار مانیفست کمونیسم توسط کارل مارکس و فردریش انگلس در آلمان بود. این دو همچون هگل و بیسمارک تحصیل کردگان دانشگاه برلین بودند. این نظریه باعث تحولات بزرگی در سده بعدی گردید.
بلژیک نیز در غرب اروپا مستقل شد و حکومت پادشاهی در آن پاگرفت. انقلابهای اروپا به پادشاهی مطلق در دانمارک و آلمان و اتریش و فرانسه و مجارستان و هلند پایان داد. گوستاو سوم پادشاه سوئد با کودتایی قدرت مطلق را در دست گرفت اما با توطئه بزرگان ترور شد. جو عمومی اروپا دیگر دیکتاتوری را به آسانی نمی پذیرفت. دمکراسی هرچند با تلاطمهای بسیار اما در اروپا پا میگرفت و آروزی فیلسوفان و آزادیخواهانی چون ولتر و روسو محقق می شد. البته این با کشته شدن و دربدری صدها هزارتن به دست آمد.
کشورهای کوچک امریکای لاتین مانند گواتمالا- ال سالوادور- و نیکاراگوئه مستقل شدند. دومینیکن از هائیتی مستقل شد. اما در اروپا تلاش ایرلند برای جدایی از بریتانیا به جایی نرسید.
مهم ترین رخداد این قرن انقلاب فرانسه بود. حکومت پادشاهی متوجه مشکلات مردم و زمینه های انقلاب نبود. با برانداختن رژیم پادشاهی امید به تغییرات به نفع مردم بالا رفت اما برخی از انقلابیون بدترین دیکتاتوری را پایه گذاری کردند. روبسپیر که شخصیتی آزادیخواه شناخته می شد به دیکتاتور تبدیل شد. نخست خاندان سلطنتی را اعدام کردند و سپس به جان بقیه افتادند. حتی دانشمندانی چون لاوازیه اعدام شدند. برآورد میشود بین 16 تا 40 هزار نفر اعدام شده باشند. حکومت دیکتاتوری در جهت برانداختن دین هفته را از هفت روز به ده روز تبدیل کرد تا یکشنبه روز رفتن به کلیسا گم شود. با کنترل قیمت ها میکوشید جلوی گرانی را بگیرد. البته انقلاب فرانسه نکات مثبت بسیاری از خود برجای گذاشت از جمله برانداختن فئودالیسم و بردگی. این انقلاب با وجود خشونت هایش ریشه پا گرفتن سکولاریسم- فمینیسم- لیبرالیسم و سوسیالیسم است.
سرانجام روبسپیر و یارانش بعنوان دیکتاتور دستگیر و اعدام شدند و ناپلئون که با پیروزی های جنگی محبوب شده بود بعنوان امپراتور به عمر جمهوری اول خاتمه داد. ناپلئون بخشهایی از ایتالیا را گرفت و حکومت ونیز را برانداخت. بعلت وضع بد مالی دولت فرانسه ایالت لوئیزیانا را به امریکا فروخت. ناپلئون یکسال پس از امپراتور شدن بخشهای زیادی از اروپا را زیر فرمان امپراتوری فرانسه برد اما دو اشتباه کرد که او را به نابودی کشید. یک جنگ با اسپانیا که متحد فرانسه بود و فرانسه پس از آن این متحد را از دست داد. دوم جنگ با روسیه سرد و دور از دسترس. بسیاری از سپاهیان ناپلئون در روسیه نابود شدند. ناپلئون انگلستان را رقیب فرانسه میدانست و درست هم فکر میکرد. چون در دریا حریف انگلستان نمی شد شمال افریقا را گرفت و تا مصر پیش رفت. اتحادی هم با ایران بست که به هندوستان که منبع ثروت بریتانیا بود بتواند حمله کند اما خودش پیمان شکنی کرد و دولت فتحعلیشاه را تنها گذاشت.
جنگ سرنوشت ساز ناپلئون با انگلستان در واترلو نزدیک بلژیک روی داد که سپاهیان او در هم شکستند و خودش تسلیم انگلستان شد. او را به جزیره سنت هلن در اقیانوس اطلس تبعید کردند و تا پایان مرگ آنجا در تبعید بود.
ناپلئون اقدامات مهمی انجام داد که بر دیگر کشورها هم اثر داشت. او دادگاه تفتیش عقاید کلیسای کاتولیک را تعطیل کرد. این دادگاه ده ها هزار نفر را به اتهامات واهی محکوم به سوخته شدن در آتش یا تبعید و زندان کرده بود. با بسته شدن این دادگاه قدرت بیرحمانه پاپ و کلیسا کنترل شد. او حکومت متمرکز و قانون مند- تحصیلات عالی- بانک مرکزی نیرومند و سیستم مالیات و فاضلاب و بسیاری کارهای دیگر را گسترش داد.
در کنار این سازندگی ها دستور داد سیستم برده داری در مستعمرات فرانسه دوباره برقرار شود که به شورش هائیتی منجر شد و این سرزمین برای همیشه از دست فرانسه خارج شد. ناپلئون آثار باستانی مصر را هم غارت کرد و به فرانسه برد. او را میتوان سرداری بزرگ دانست که در مقابل سیاست بریتانیا کم آورد.
در آسیا وضع اما خوب نبود. قحطی در ایران حدود دو میلیون نفر را کشت. بریتانیا از طریق هندوستان تریاک را به چین قاچاق میکرد. اندک اندک چینی ها گرفتار این ماده مخدر شدند و این ملت کهنسال به ملتی بی تاثیر در صحنه بین الملل تبدیل شد. سلسله Qing در چین سقوط کرد. تریاک عامل اصلی ضعف چین بود. پیش از آن جنگ داخلی با مسیحیان جان بیش از 20 میلیون نفر را در چین گرفت. این جنگ هم از عوامل ضعف و انحطاط چین بود. فرانسه کامبوج را اشغال کرد. در افریقا هم الجزایر را گرفت. ارتش ناپلئون تا مصر هم پیش رفت. وهابی ها توانستند مکه و مدینه را بگیرند. در افریقا برده های آزاد شده که به افریقا بازگشته بودند کشور لیبریا را تشکیل دادند.
چهره های مهم این سده
هنر و معماری در این سده
تحلیل این سده
این سده شاهد بیشترین رشد و شکوفایی در اروپا و امریکاست. امریکای لاتین هم کمی رشد دارد اما آسیا و افریقا درجا می زنند. علاوه بر اختراعات بسیاری مانند دوربین عکاسی که در این سده اختراع یا تکمیل شدند صنعت به تدریج در اختیار عموم مردم قرار گرفت. علم و دستاوردهای علمی پیش از این بیشتر در اختیار دولت ها و تقویت نیروی نظامی بود اما با ساخت قطار و بعد از آن مترو در حمل و نقل عمومی تحول عظیمی ایجاد شد. ساخت نخستین پالایشگاه نفت در رومانی پایه تحولات بعدی یعنی فراگیر شدن خودرو شد.
تحولات فکری عامل اصلی و اساسی پیشرفت اروپا بود. آلمان مرکز تولید اندیشه های فلسفی و انگلستان مرکز تولیدات صنعتی و تحولات قانونی و کشورداری بود. فرانسه هم تاثیر گذار بود اما فرانسویان بیشتر دچار افکار ایده آلیستی بودند. اسپانیا و پرتغال که با حمایت محکم پادشاهان از کلیسا راه را برای تولیدات فکری بسته بودند جا ماندند. موضوع تحولات از میان بردن دین و کلیسا نبود. کلیسا مانع رشد فکری می شد و عقاید استاندارد و بدون تغییری را به رسمیت می شناخت. هر گونه عقیده خارج از تعریف کلیسا کفر به حساب می آمد. در این میان پادشاهان انگلستان و آلمان از دانشمندان و متفکران دیگر اندیش حمایت میکردند. درخواست تسلیم دیگر اندیشان از زمان لوتر که کلیسای کاتولیک خواهان تسلیم او برای کشتنش شده بود ادامه داشت اما کشورهای کوچک و بزرگ آلمانی و انگلستان به این خواست کلیسای کاتولیک بی اعتنایی میکردند. در نتیجه بیشترین شکوفایی هم در این دو کشور روی داد. ایتالیا هم با دادن قربانیانی پیش می رفت اما کلیسا کرسی استادی دانشگاه و حق تدریس را از دانشمندانی مانند گالیله گرفته بود و داوینچی به پاریس مهاجرت کرده بود تا مونالیزا را به پادشاه فرانسه که میخواست کشور را توسعه دهد هدیه دهد و از حمایت بهره مند شود.
ساخت شمار بزرگی کلیسا در این سده نشانگر این است که دولت ها با دین دشمنی نمی ورزیدند و تنها با قدرت مطلق کلیسا که در همه چیز دخالت میکرد و باعث عقب ماندن اروپا شده بود مشکل داشتند. در سرتاسر اروپا کلیسا ها ساخته می شدند. اقدامات افراطی برخی انقلابیون فرانسه هم نتوانست دین را از میان بردارد. دین مسیح بعنوان مظهر هویت در اروپا ادامه می یافت اما کم کردن قدرت روحانیون دگم اندیش باعث تحولات مثبت در جامعه می شد. ساخت سالن های اپرا و کنسرت- تاتر- ایستگاههای راه آهن و دانشگاهها راه را برای حضور عامه مردم در تحولات باز کرده بود. هر کشوری که خلاف این جریان حرکت کرده بود عقب مانده تر بود. در آسیا اگر هم دولتی می خواست کاری بکند باید از اروپا کپی برداری میکرد زیرا زیرساخت فکری لازم برای جامعه شناسی و تحولات علمی ایجاد نشده بود. کپی برداری از اروپا هم مخالفانی داشت که بیشتر روحانی بودند. آنها تقلید از اروپا را خطری برای اسلام می دانستند ضمن اینکه هیچ اقدامی برای جبران عقب ماندگی نمی کردند یا نمی توانستند بکنند. در جنگ فتوای جهاد می دادند اما وقتی به شکست می انجامید کاری از دستشان ساخته نبود. اگر دولتی به تقلید از اروپا مثلا سالن تاتر می ساخت فقط سالی یکبار هنگام محرم برای تعزیه خوانی استفاده می شد. عموم مردم در فقر و بیماری و گرسنگی بودند. در این سده خشکسالی جان حدود دو میلیون ایرانی را گرفت. نیاز به پیشرفت را افرادی چون عباس میرزا- قائم مقام و امیرکبیر در ایران درک میکردند اما استبداد عرفی و دینی مجال پیشرفت به آنان نمی داد و قربانی اقدامات خود می شدند. ساخت دارالفنون نمونه کوچکی بود برای ایجاد تحول اما با استادان غربی که نمی توانستند تاثیرات عمیق ایجاد کنند و لاجرم پیشرفتی هم اگر بود سطحی و ناپایدار بود.
انگلستان به قدرت بی نظیری تبدیل شده بود و سایر قدرتهای غربی بعد از انگلستان قرار داشتند. هلند نسبت به گذشته ضعیف شده بود. اسپانیا و پرتغال هم که کاشفان امریکا و بسیاری نقاط دیگر بودند به تدریج ضعیف می شدند. اما در امریکا استقلال یافته توان دریایی و اقتصادی عظیمی در حال شکل گرفتن بود که تاثیرگذارترین قدرت در قرن بیست و ششم ایرانی و قرن بیستم میلادی شد.
بنابراین روحانیت در شرق دچار این سوتفاهم بود که پیشرفت برابر است با از بین رفتن دین. این از بی خبری آنان از اوضاع جهان ناشی می شد زیرا همانگونه که گفته شد ساخت روزافزون کلیساهای بزرگ در غرب نشان می داد دین جایگاه خود را دارد اما جلوی روحانیت برای اعمال نظر در علم و فلسفه گرفته شده است و دولت ها و قاطبه روشنفکران خواهان جایگزین شدن قوانین عرفی به جای قوانین شرعی بودند. این البته جایگاه روحانیون اروپا را به عنوان سیاستمدار و دولتمرد و قاضی کاهش داده بود اما کلیسا همچنان در کنترل آنان بود. این چیزی بود که بعدا بنام سکولاریزم معروف شد.
شکست هایی که ایران- عثمانی- چین و هند متحمل شده بودند گروهی از اندیشمندان در این کشورها را به فکر تغییر انداخته بود که مبنای تحولاتی در سده بعد شد. درمانی دیر و بعضا ناقص.