سده 50 تا 150 هجری خورشیدی- 1400 تا 1500 ایرانی- 672 تا 772 میلادی (سده امام حسین)
جنگ بر سر خلافت و بدست آوردن قدرت که به نظر می رسید با ترور علی در مسجد کوفه به سر رسیده باشد بار دیگر میان سپاهیان فرزندش حسن و معاویه درگرفت اما با برتری سپاهیان معاویه پایان یافت. فرزند دیگر علی نامش حسین اما آرام نمی گرفت و اسلام اموی را انحراف میدانست و بر ضد آن تبلیغ میکرد. پیروان هر دو گروه نماز میخواندند و پیامبر و قرآن را قبول داشتند اما جهان بینی آنها باهم فرق داشت و همانگونه که پیشتر دیده شد جهان بینی اسلام علوی بیشتر در میان ایرانیان طرفدار داشت و بیشترین پیروان اسلام علوی ایرانیان بودند.
حکومت اموی حسین را خطری میدانست که میتوانست گروهی را بسیج کند و برای حکومت دردسر جدی ایجاد کند لذا درصدد ترور او در مکه برآمدند. حسین با مطلع شدن از توطئه همراه با یاران و تمام اعضای خانواده و فامیل خود راهی سرزمین های ایرانی که پایگاه و جایگاه محکم تری داشت شد. معاویه یکسال بود مرده بود و پسرش یزید حکومت را در دست داشت. دولت او تنها چاره را کشتن حسین پیش از رسیدن او به سرزمین های ایرانی و دردسر آفرینی او دید. در کربلا راه را بر حسین و کاروان او بستند و شرط زنده ماندن را پذیرش حکومت یزید و دست برداشتن از فعالیت سیاسی اعلام کردند. اگر حسین این شرط را می پذیرفت در چشم پیروانش که او را نماد مبارزه با حکومت اموی میدانستند بی ارزش می شد و فرو می ریخت. حسین تسلیم نشدن را برگزید و دولت اموی را در حالت بحرانی بدی قرار داد. سرداران سپاه نمی توانستند به راحتی او را بکشند زیرا می دانستند عوافب خوبی ندارد. با بستن آب بر او و خاندانش کوشش شد تحت فشار بیشتر قرار گیرد و وادار به تسلیم شود اما این مرد که تردیدی نداشت در صورت تسلیم نشدن کشته میشود کاملا مصمم و تسلیم ناپذیر می نمود. تا چندین روز گفتگو و بردن پیام بین سردار عرب و حسین جریان داشت و سپاهیان می کوشیدند حسین را تشویق و وادار به تسلیم کنند تا سرانجام دستور رسید که کار حسین را تمام کنند.
حسین ماه محرم را برای سفر به ایران برگزیده بود. اعراب در ماه محرم جنگ نمی کردند. روز بیستم مهر سال 59 خورشیدی جنگ درگرفت و حسین و یارانش مردانه ایستادگی کردند تا از دم کشته شدند جز پسر بیمارش علی که بعدا امام چهارم شیعیان شد. بین اعراب رسم نبود مرد بیمار و کودک نوجوان را بکشند. کشتن حسین تبدیل به حماسه شد و به زیان حکومت اموی تمام شد. این حماسه بویژه بر ایرانیان اثر گذاشت. ایرانیان در ذهن خود او را جایگزین سیاوش کردند که بیگناه توسط افراسیاب سربریده شده بود. داستانسرایان ایرانی علی را هم جانشین رستم میکردند و بتدریج علی و حسین جایگاهی قهرمانانه بین مردم ایران پیدا کردند که تا کنون هم باقی است. جنگ کربلا تاثیر ماندگاری بر ادبیات ایران هم گذاشت و شاعران عمدتا سنی مذهب هم این کشتار را نکوهش کردند که دو نمونه را مثال می زنیم:
رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت <حافظ>
کجایید ای شهیدان خدایی بلا جویان دشت کربلایی <مولانا>
پیروی از نگرش علوی اسلام و واقعه کربلا زیرساخت های مذهب شیعه را بوجود آورد که اگرچه به بسیاری از اصول حکومت اموی آلوده شد اما راهی متفاوت در پیش گرفت و پس از چند سده بسیاری از ایرانیان از اسلام علوی پیروی میکردند.
پنج سال بعد یکی از بزرگان عرب بنام مختار ثقفی که بیشتر سپاهیانش ایرانی بودند با شعار خونخواهی حسین شورش کرد. او برای جلب نظر ایرانیان به آنها اجازه داد بر اسب بنشینند که رسمی ممنوع بود. او توانست ارتش نیرومندی تشکیل دهد و کوفه را گرفت و عبیداله زیاد را که دستور کشتن حسین را داده بود کشت. حکومت مختار تنها یکسال و نیم دوام آورد تا شکست خورد و کشته شد.
امویان سیستم کشورداری را از ساسانیان کپی کردند و سیستم سیاسی را از انتخاب خلیفه به سیستم پادشاهی جانشینی پسر بجای پدر تغییر دادند. اگرچه الهام بخش حکومت آنان ساسانیان و تمدن ایران بود اما به شدت با ایران و ایرانی دشمنی داشتند.
پس از یزید پسر و نوه او کمتر از دوسال حکومت کردند تا حکومت به عبدالملک مروان رسید که امیری بسیار ضد ایرانی و وحشی خو بود. او ایران را به فرماندهی حجاج یوسف سپرد که با بیرحمی کامل درصدد محکم کردن پایه های حکومت اموی برآمد. او دهها هزار تن را کشت و به گفته ابوریحان بیرونی سردارانش پس از حمله به خوارزم همه موبدان و هرکس را که سواد داشت کشتند تا جز مردم عامی هیچ اندیشمندی باقی نماند. حجاج همچنین به مکه حمله کرد و کشتاری از مخالفان حکومت اموی در آن شهر و مدینه راه انداخت. حکومتی پلیسی با زندانهای پر و ایجاد وحشت بطوریکه حتی کودکان را می کشتند. در زمان حجاج بیشترین دشمنی با شیعیان می شد. او با تمام وجود از شیعیان متنفر بود. احتمالا بیشتر از اینکه با وجود کشته شدن علی و حسین هنوز نام آنها باعث نوعی اتحاد و مخالفت مخفی با امویان می شد.
با همه بی رحمی نژادپرستانه حکومت اموی شورشها برضد حکومت پایان نمی یافت. شیعیان به تدریج پسران علی را امام می نامیدند. یکی از شورشها را زید نوه امام حسین انجام داد و با لشکریانی که در کوفه گردآورده بود وارد جنگ با حکومت اموی شد اما کشته شد و بدستور فرمانده کوفه جسدش را سوزاندند. پسرش یحیی که به خراسان گریخته بود در آنجا شورش کرد اما او نیز کشته شد. به گفته زرین کوب جسدش را بر دار کردند و تا پیروزی بهزادان یا ابومسلم بردار بود. پس از آن به همان صورتی که ایرانیان برای سیاوش و ایرج سوگواری میکردند جسد یحیی را بخاک سپردند و مویه ها کردند.
نخستین شورش ایرانیان برضد عرب را بهافرید رهبری کرد. او میکوشید بین اسلام و آیین زرتشت آشتی برقرار کند و دست به ابداعاتی زد که نه زرتشتیان دوست داشتند نه مسلمانان. قیام او زود شکست خورد و بهزادان (ابومسلم) فرمان کشتن او و پیروانش را داد.
در سراسر امپراتوری اسلامی این باور پدید آمده بود که از نژاد عرب باید کسی خلیفه و فرمانروا باشد. در زمان امویان نماز جماعت به امامت یک عرب باید برگزار می شد و هیچ غیر عربی حق امامت نداشت. با چنین پنداری بهزادان پسر ونداد هرمز که عرب به او لقب ابومسلم داد در خراسان نقشه قیام بر علیه امویان را می کشید اما ظاهرا نه با هدف استقلال ایران و بناینگذاری حکومتی ایرانی بلکه برای جایگزین کردن خاندان عباس عموی پیامبر بجای امویان. قبایل عرب که در خراسان برای مواظبت از ایرانیان فرستاده شده بودند بین خودشان اختلاف و جنگ بود و از طرفی خراسان آنقدر از دمشق دور بود که حکومت اموی اهمیت خطر را به درستی حس نمیکرد.
بهزادان خیلی زود توانست از ناراضیان ایرانی سپاهی تشکیل دهد. به گفته زرین کوب حتی گروهی از سپاهیان عرب به او پیوستند که او پس از تامین نیروی کافی از ایرانیان عربها را کنار گذاشت.
فرمانروایان دربار اموی اشخاص دانایی نبودند و از سویی قبایل عرب با اختلافاتی که بینشان پیش آمده بود هر یک امیر مورد نظر خود را به قدرت می رساندند. در 45 سال پایانی حکومت امویان 9 امیر یا خلیفه حکومت کردند یعنی بصورت میانگین هر پنج سال امیر تغییر میکرد و این نشانگر ضعف و فساد در حکومت بود. آخرین خلیفه بنام مروان محمد با صدهزار سرباز به نبرد بهزادان آمد اما سربازانش فرار کردند و سپاه بهزادان پیروز شد. با کشته شدن مروان بدست بهزادان یا همان ابومسلم خراسانی حکومت اموی سقوط کرد و به نحوی انتقام خون بیگناهان و مخالفان گرفته شد اما بدست و شمشیر ایرانی بار دیگر عرب بر ایران مسلط شد و خاندان عباسیان تا 508 سال دیگر بر همه ایران یا بخش هایی از آن فرمانروایی کردند.
با نابودی امویان خلافت به عباسیان رسید که در آغاز اگرچه ناتوانتر از امویان و محتاج تر به ایرانیان بودند اما کم و بیش همان روش برتری جویی عرب را پی گرفتند. منصور خلیفه دوم عباسی از ایرانیان بویژه بهزادان می ترسید. از این رو روزی با نیرنگ بهزادان را به دربار دعوت کرده و خلیفه شمشیرش را از او گرفت و سربازانی که پشت پرده ها پنهان شده بودند به بهزادان بی دفاع حمله برده و او را کشتند.
بهزادان یا ابومسلم طرفداران بیشماری میان ایرانیان زرتشتی و مسلمان پیدا کرده بود. کشتن او به نامردی موجب شورشهای بسیاری شد که نخستین آن شورش سنباد بود.
سنباد از یاران بهزادان بود که آیین زرتشتی یا مزدکی داشته است. او از نیشابور به خونخواهی بهزادان برخاست و بسیار زود توانست کومش و ری را تسخیر کند اما خلیفه منصوری لشکری را به نبرد او فرستاد که در نزدیکی ساوه سنباد و سپاهش را شکست داد. سنباد به مازندران گریخت تا در پناه اسپهبد خورشید قرار گیرد اما برادر اسپهبد به نامردی این سردار پناهنده را کشت.
بیش از دوازده سال از کشته شدن سنباد نگذشته بود که استادسیس از بادغیس سر به شورش برداشت و بسیار زود از هرات و سیستان مردان بسیاری به او پیوستند. قیام استادسیس رنگ دینی داشت و ضد اسلام بود اما بیش از یکسال دوام نیاورد و ارتش عرب آنها را بشکست و استادسیس کشته شد.
اسپهبد خورشید
اسپهبد خورشید در مازندان فرمان داد هر عربی که یافتند بکشند اما سپاه او نیز شکست خورد و خودش با زهری که در انگشتر داشت خودکشی کرد.
اسحاق ترک
اسحاق تمایلات زرتشتی داشت و پس از شهادت بهزادان مدتی در خراسان برای خلیفه عباسی دردسرساز شد اما سرانجام شکست خورد و کشته شد.
همه این قیامها اوج نفرت ایرانیان از چیرگی عرب را نشان می دهد.
در این سده سه امام از امامان شیعه زندگی کردند. نخست امام سجاد بود که مادرش شهربانو دختر یزدگرد سوم بود. او در مدینه راه انزوا را در پیش گرفته بود و زندگی میکرد. او که در مقابل چشمانش پدر و 17 تن از خویشان نزدیکش کشته شده بودند هیچ علاقه ای در به چالش کشیدن حکومت اموی نداشت. او که در سال 36 هجری خورشیدی بدنیا آمده بود در سال 91 هجری خورشیدی در مدینه درگذشت.
با درگذشت سجاد گروهی از پیروان زید پسرش را به امامت پذیرفتند که شاخه زیدیه از آنها بوجود آمد و گروهی دیگر
پسر دیگر امام سجاد بنام امام محمد باقر را به امامت برگزیدند. محمد باقر در سال 54 هجری خورشیدی بدنیا آمده بود. مادر او دختر امام حسن و پدرش پسر امام حسین بود و از دو طرف نسبش به این دو امام می رسید. او را نخستین تئوریسین مذهب شیعه دانسته اند. او نیز بی آنکه حکومت اموی را از نظر سیاسی به چالش بکشد در سال 111 هجری خورشیدی در مدینه درگذشت و در کنار پدرش بخاک سپرده شد.
پس از او امام جعفر صادق به امامت رسید. او در سال 80 هجری خورشیدی به دنیا آمده بود و مانند پدر و پدربزرگش در مدینه زندگی میکرد. زمانیکه به امامت رسید حکومت اموی روزهای پایانی اش را می گذراند و حکومت عباسی هم هنوز درست پا نگرفته بود لذا فضا برای فعالیت او مهیا بود. بیشترین حدیث های مذهب شیعه را به او نسبت می دهند و شیعیان دوازده امامی را شیعه جعفری هم می نامند. او دو پسر داشت بنامهای اسماعیل و موسی کاظم. گروهی پسرش اسماعیل را به امامت برگزیدند که شیعیان اسماعیلی یا اسماعیلیان از آن ناشی شد و گروه دیگر موسی کاظم را امام خود دانستند. اسماعیل زود درگذشت. امام جعفر صادق دکترین امام فرستاده خداست را مطرح نمود که هر امام خواه ناخواه جانشین پدر خود میشود. به ارث رسیدن قدرت و جایگاه پدری برای ایرانیان با آن سابقه پادشاهی طولانی مدت آشنا بود.
امام جعفر صادق نیز هیچ رغبتی به فعالیت سیاسی نداشت. فرستاده ای از سوی بهزادان نزد او آمد و از او دعوت کرد برای از بین بردن امویان به قیام بهزادان بپیوندد اما او دعوت بهزادان را رد کرد و در بیطرفی باقی ماند و درس دادن در مدینه را به هر فعالیت دیگر ترجیح میداد. از شاگردان او یکی ابوحنیفه بود که مذهب حنفی را تاسیس کرد و دیگری مالک پسر انس که مذهب مالکی را بنیانگذاری کرد. منصور خلیفه عباسی در مقطعی به او و پیروانش سوظن پیدا کرد و او را به بغداد دعوت کرد اما امام جعفر صادق توانست او را راضی کند که در مدینه بماند. او تئوری های زیادی را به مذهب شیعه افزود از جمله تقیه را. با استدلال او اگر جان کسی به خطر افتاد یا اگر حس کند جان آشنایان و دوستانش به خطر می افتد میتواند عقاید خود را انکار کند. جعفر صادق در سال 146 هجری خورشیدی در مدینه درگذشت و کنار پدر و پدربزرگش بخاک سپرده شد. در گورستان بقیع در مدینه چهار امام در کنار هم بخاک سپرده شده اند: امام حسن- امام سجاد- امام محمد باقر و امام جعفر صادق. آرامگاه آنان تا سال 1306 هجری خورشیدی گنبد و بارگاه داشت اما با روی کار آمدن وهابیون در عربستان سعودی گنبد و بارگاه ویران شد.
پس از مرگ جعفر صادق پسرش موسی کاظم که درسال 123 هجری خورشیدی بدنیا آمده بود امام شد. اگرچه فعالیت سیاسی نداشت اما هارون در سفر به مدینه و مکه در بزگشت او را دستگیر کرد و به بغداد برد و در زندان افکند. او در زندان بود تا در سال 177 درگذشت. شیعیان هارون را به مسموم کردن امام متهم کردند لذا هارون از عده ای خواست شهادت بدهند که امام به مرگ طبیعی درگذشته است. آرامگاه او اکنون در عراق کاظمین نام دارد.
امویان برای نخستین بار بزرگترین امپراتوری اسلامی را پایه گذاری کردند که از مرزهای چین تا اسپانیا را در بر میگرفت. در دوران آنها بناهای زیبایی در دمشق و مصر ساخته شد که هنوز شماری از آنها پابرجاست. به نظر می رسد معاویه بنانگذار این سلسله خردمند ترین امیر از بین امرای اموی بوده و بقیه اکثرا حکمت کافی برای اداره امپراتوری در آن وسعت را نداشتند.
آنها همه ایران و عربستان و عراق و مصر و شمال افریقا تا اسپانیا را در دست داشتند. نژادها و فرهنگهای متفاوت که تحمل برتری جویی نژاد عرب را نداشتند در این امپراتوری قرار داشتند. رفتار ناشایست امویان باعث شد ایرانیان از عرب نفرت پیدا کنند و نفرتی که تا امروز باقی است ریشه در دوران اموی دارد. رفتار و سیاست های نابخردانه رژیم اموی که فقط بر زور و ایجاد ترس استوار بود از همین رو در کمتر از صد سال فروریخت.
جهان در این سده
ارتش اموی افزون بر ایران و سرزمین های مهم خاورمیانه شمال افریقا را نیز در تسلط خود داشت. سردار عرب طارق بن زیاد با کشتی سپاهیانش را از مراکش امروزی به کرانه های اسپانیا رساند و پس از آتش زدن کشتی ها در دامنه کوهی که امروز جبل الطارق نامیده میشود به سپاهیانش گفت راه برگشتی نیست. یا باید کشته شویم یا اسپانیا را فتح کنیم. سپاهیان عرب شهرهای مهم اسپانیا مانند کوردوبا و گرانادا را گرفتند و تا فرانسه پیش رفتند. در آنجا پادشاه فرانکها شارل مارتل به آنها شکست سختی داد و پیشروی سپاه عرب در اروپا متوقف شد.
امپراتوری روم شرقی یا بیزانس نیز در برابر ارتش اموی مقاومت میکرد و تسخیر ناپذیر بود. البته بیزانس شمال افریقا را از دست داد و تونس به تسخیر ارتش عرب درآمد. بلغارستان پادشاهی مقتدری بوجود آورد که همراه با بیزانس در برابر عرب مقاومت میکردند. در اروپا پاپها در ایتالیا حکومت خود را داشتند که جای امپراتوری روم را گرفته بود. در فرانسه شارلمانی توانست افزون بر فرانکها بقیه اقوام گل و ژرمن را نیز تحت اتحاد درآورد.
در کره دو سلسله در شمال و جنوب این کشور حکومت میکردند و عملا کشور به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم شده بود.
اختلاف بین پاپ در روم و بیزانس باعث شد دو کلیسای مختلف پا بگیرد و عملا دین مسیح به دو شاخه ارتودوکس و کاتولیک تبدیل شود. در اروپا کشورهایی به تدریج شکل میگرفتند که پاپ رهبری مستقیم آنها را در دست نداشت.
پاپ گریگوری در این سده مذهب ارتدوکس را پایه ریزی کرد. در چین سلسله Tang قدرت را در دست گرفت. همان سلسله ای که پسر یزدگرد سوم به آن پناه برد. دین بودا در همین سده در چین دین رسمی شد. کشت برنج بصورت غرق آبی در این سده رایج شد. نخستین پول کاغذی هم در این سده در چین رواج یافت.
این سده را میتوان سده کامروایی و کشورگشایی عرب دانست که امپراتوری پهناوری را تحت نام خلافت اسلامی ایجاد کرده بودند.
چهره های مهم این سده
هنر و معماری در این سده
تحلیل این دوره
امویان توانستند اسلام را به سمت و سویی که خود میخواستند هدایت کنند و آنرا با ایدئولوژی خود مبنی بر برتری نژاد عرب نسبت به سایر نژادها درآمیزند. زبان و نامهای عربی را طوری گسترش دادند که فینیقی های لبنان و سوری ها و مصری ها و اهالی شمال افریقا زبانشان عربی شد و تاریخ خود را نیز فراموش کردند. اگرچه مقاومت هایی در برابرشان صورت میگرفت اما بیشتر مقاومت ها در ایران بود. فرهنگی عربی اما با برچسب اسلامی شکل گرفت که هنوز دامان ایران را گرفته و هنوز ایرانیان در مقابل آن مقاومت میکنند. فرهنگ برتری نژاد و زبان و نامهای عربی. برای سرکوب بیشتر ایرانیان و دیگر ملل تحت فرمانروایی خود هنرهایی چون نگارگری و ساخت تندیس و تمرینات جنگی و سوار شدن بر اسب و به زبان خود نماز خواندن را ممنوع کردند.
کشتن امام حسین در کربلا شکاف میان مسلمانان را که از زمان جنگها میان امویان با علی پدیدار شده بود را عمیق تر کرد و مذهب شیعه گاه آشکار و گاه پنهان رشد میکرد.
امویان اگرچه دولتی پهناور را تشکیل دادند اما طرز مدیریت آنها ایرانیان را در برابر سلطه جویی عرب قرارداد اما دستگاه تبلیغ و کشتار اموی توانست بسیاری از چیزها را طوری جا بیاندازد که حتی ایرانیان سرکش به آن عادت کنند. دیری نپایید که ایرانیان گذاشتن نامهای ایرانی بر فرزندان خود را فراموش کردند. بسیاری از جشن های ایرانیان ور افتاد. زن اگرچه در روستاها و ایلات کوچنده هنوز تاثیر بسزایی در کار و زندگی داشت اما در شهرها به موجودی درجه دوم بدل شد. خواندن نماز و قرآن و خطبه ها فقط با عربی جایز و حتی مقدس انگاشته شد. سالنمای عربی آنچنان در بین ایرانیان جاری شد که مردم ساده دل نام ماههای عربی مانند رمضان و شعبان و محرم و صفر را بر فرزندان خود می گذاشتند.
هر کاری که با اندیشیدن و فکر سر و کار داشت مانند شترنج را حرام اعلام کردند. با اینکه می در قرآن به صراحت حرام اعلام نشده بود با توجه به علاقه ایرانیان به می و موسیقی هر دو را حرام اعلام کردند. در این سده هر قانونی که به نفع خود می دیدند به اسلام اضافه کردند تا بتوانند کنترل بیشتری بر اندیشه و روح ایرانی داشته باشند. سر انجام در پایان این سده با شمشیر ایرانیان آخرین خلیفه اموی کشته شد و چیرگی آنان بر ایران پایان یافت هرچند میراث شومی از خود باقی گذاردند. ایرانیان نهضتی فکری پدید آوردند که با اسلام کاری نداشت اما مخالف برتری نژادی عرب بود. پیروان این نهضت را شعوبیان یا شعوبیه می نامند. البته کم کم این نهضت راه افراط در پیش گرفت و به این اعتقاد رسید که ایرانیان نژادی برتر از عربها هستند. این طرز فکر اگرچه واکنشی بود به نژادپرستی عربها اما به عقاید نژادپرستانه غیر قابل قبولی بین ایرانیان انجامید. شعوبیان آنقدر تلاش کردند تا حکومت نژادپرست اموی در ایران از میان رفت و عباسیان جای آنان را گرفتند.
خلافت اموی در اوج خود