650-550 پیش از هجرت - 700 تا 800 ایرانی- 28 پیش از میلاد تا 72 میلادی (سده مسیح)
این سده با اردوان سوم و ایرانی گرایی آغاز میشود. شکست تحقیر کننده رومیان در برابر سورنا خفت سنگینی را در بر داشت. مارک آنتونی یکی از سه متحد در تیم سه نفره که با کشته شدن کراسوس دیگر تیمی وجود نداشت بر مصر فرمانروایی میکرد. در ایران با مرگ ارد که گویا بدست پسرش فرهاد چهارم کشته شد پادشاهی به فرهاد چهارم رسید. مارک آنتونی با صدهزار سپاهی به ایران لشگر کشید اما شکست بدی خورد و با دادن نزدیک به 20 هزار کشته عقب نشست.
فرهاد از آغاز پادشاهی فردی خشن و بیرحم بود. سرانجام شاهزاده ای بنام تیرداد بر او شورید و 2 سال شاه شد اما فرهاد دوباره به پادشاهی رسید. دربار اشکانی دچار چند دستگی شده بود چنانکه پس از مرگ فرهاد چند پادشاه با زمانهای کوتاه به پادشاهی رسیدند. نخست فرزندش فرهادک به پادشاهی رسید اما به شدت از ابهت دولت اشکانی کاست و از ارمنستان چشم پوشی کرد. اینکار باعث شد مجلس مهستان که از بزرگان اشکانی تشکیل شده بود او را از پادشاهی برداشت و سپس کشته شد. پس از آن ارد سوم یکی از شاهزادگان اشکانی به شاهی برگزیده شد اما او هم پس از سه سال پادشاهی در حال شکار کشته شد. سپس ونن یکم شاه شد که اوهم شاه لایقی نبود و مهستان او را هم پس از پنج سال از پادشاهی برداشت و اردوان سوم پادشاه ایران شد.
در دوران اردوان سوم که 26 سال پادشاهی کرد ایرانی گرایی دوباره رونق چندانی گرفت و فرهنگ پهلوی یا پهلوانی رایج شد. او میکوشید به هرج و مرج چند سال گذشته پایان دهد اما خودش قربانی این وضعیت بود. مهستان دو بار او را از پادشاهی خلع کرد اما او با گردآوری سپاه دوباره به تیسفون بر میگشت و شاه میشد. هرج و مرج سیاسی به او فرصت چندانی برای اصلاحات فرهنگی که آغاز کرده بود نمیداد تا در 581 پاه در گذشت و پسرش وردان پادشاه شد. عمر پادشاهی وردان هم پنج سال بود و پادشاهی به گودرز دوم رسید. گودرز هم نتوانست رضایت مهستان را بدست آورد و پس از شش سال از پادشاهی برکنار شد و ونن دوم به پادشاهی رسید اما او هم پس از یکسال از پادشاهی کناره گیری کرد و پسرش ولاش یکم پادشاه شد.
وضعیت تاریخی این دوره نشان میدهد که پادشاهی مقتدر که بتواند ابهت از دست رفته را به ایران بازگرداند وجود ندارد و مهستان هم با تغییر پیوسته پادشاهان بیشتر وضعیت سیاسی را متزلزل میکند. البته امپراتوری روم که اینک هم مرز ایران بود هرگز سودای لشگرکشی به ایران را نداشت و ایران به عنوان ابرقدرت خاور نزدیک که باید با آن همزیستی داشت پذیرفته شده بود. اگرچه ارمنستان در زمان اردوان سوم از دست رفت و تحت نفوذ روم درآمد.
ولاش یا بلاش در آغاز کار با مشکلات بسیاری روبرو بود. خشکسالی و بیماریهای وبا و طاعون ایران را در برگرفته بود که آسیبهای جدی به کشور میزد. از سوی حملاتی از شرق به ایران میشد. ولاش به تدریج از این مشکلات رهایی یافت و به ارمنستان که از دست ایران خارج شده بود لشگر کشید و پسرش تیرداد را به فرمانروایی آنجا گمارد. امپراتور روم نرون از این موضوع خشمگین شد و سپاهی به جنگ با ایران فرستاد که شکست خورد. عاقبت دو طرف به گفتگو پرداختند و چون نوعی موازنه قوا برقرار بود رومی ها پذیرفتند تیرداد شاه ارمنستان باشد اما تاجش را از امپراتور روم بگیرد. تیرداد چندین ماه سفر خود را عقب انداخت و وقتی هم به روم رسید حاضر نمی شد شمشیرش را تحویل دهد که آنرا به جامه اش دوختند تا خطری امپراتور را تهدید نکند. سپس تیرداد با شکوه فراوان به ارمنستان بازگشت. از آن پس تا پنجاه سال جنگی میان ایران و روم در نگرفت.
ولاش دنباله کارهای اردوان سوم برای زنده کردن آیین های ایرانی و پهلوانی را گرفت. خط یونانی که از زمان اسکندر رایج شده بود ورافتاد و خط ایرانی رایج شد. اوستا کتاب زرتشت جمع آوری شد. نام های یونانی شهرها را هم به نام ایرانی تغییر دادند. ولاش یکی از بزرگترین پادشاهان اشکانی است که ابهت از دست رفته را به ایران بازگرداند اما پس از مرگ او در سال 544 پاه دوباره هرج و مرج سیاسی در ایران آغاز شد.
جهان در این دوره
با زاده شدن عیسی مسیح در این سده جهان آینده دچار تحول بزرگی میشد. با رای سنای روم اکتاویان بنام سزار آگوستوس به امپراتوری رسید و جمهوری روم عملا پایان یافت. از این پس امپراتوران روم جانشین پدر میشدند. در دوران آگوستوس ثبات خوبی بر امپراتوری روم حاکم شد و بناهای فراوانی در پایتخت ساخته شد.
در روم پس از مرگ آگوستوس فرزند خوانده اش تیبریوس امپراتور شد و در همین سده امپراتورانی چون کالیگولا و کلادیوس و نرون به امپراتوری روم رسیدند. در زمان آگوستوس سه بار رومی ها از ژرمن ها شکست خوردند و پیشروی روم به شمال اروپا متوقف شد و رود راین مرز طبیعی شمالی روم شناخته شد. شورشهای انگلستان در این سده سرکوب شد و امپراتور روم کلادیوس شخصا به بریتانیا رفت تا چیرگی قطعی روم بر قبایل سلتی این جزیره را ممکن سازد. در همین سده آتش سوزی مهیبی روم را بکام خود کشید که آنرا به نرون امپراتور نسبت میدهند. تبلیغ کنندگان دین عیسی سنت پل و سنت پیتر که در روم دین عیسی را تبلیغ میکردند در همین زمان کشته شدند. با مرگ نرون چهار سردار رومی در گوشه و کنار امپراتوری خود را امپراتور خواندند و هرج و مرج سیاسی کشور را در بر گرفت.
در خاورمیانه عیسی مسیح پس از تلاشهایی که برای برپایی آیین جدید بکار برد سرانجام با دشمنی خاخام های یهودی به صلیب کشیده شد اما پیامش خاموش نشد. در همین سده کشیشانی چون سنت پل و سنت پیتر برای رواج دین مسیح در اروپا سفرهایی را آغاز کردند. این درحالی بود که سربازان رومی آیین میترا را که از ایران گرفته بودند رواج میدادند.
در این سده اقوام فنلاندی پیرامون دریای بالتیک مستقر شدند. وایکینگها در سوئد- نروژ و دانمارک استقلال خود را داشتند.
چهره های مهم این دوره
هنر و صنعت و فرهنگ در این دوره
روم در این سده پروژه عظیم آبرسانی به شهر نیمس را با موفقیت به پایان برد. در روم آتشفشان بزرگی شهر پمپی را نابود کرد.
شهر تیسفون پایتخت ایران شکوه و توسعه بیشتری پیدا کرد.. در روم هفت روز برای هفته در نظر گرفته شد که هر روز بنام یک سیاره نامیده میشد مثلا Sunday بنام خورشید و Monday بنام ماه. بنای بزرگColiseum در این سده با حضور امپراتور تیتوس افتتاح شد. جایی که بعنوان سیرک در آن گلادیاتورها با حیوانات وحشی میجنگیدند. همچنین طب سوزنی در چین در همین سده رایج شد.
تحلیل این دوره
از زمان فرهاد چهارم نوعی برادرکشی میان اشکانیان آغاز شد که بتدریج نیروی کشور را کاهش میداد. اگرچه رومی ها ایران را بعنوان قدرت خاور میشناختند و به آن نزدیک نمی شدند اما لشگرکسی های داخلی سرمایه و توان ملی را برای توسعه کشور از میان میبرد. روم اما با بهره ای که از تسخیر سرزمین های بیشمار میبرد روز به روز توسعه یافته تر میشد.
اشکانیان بصورت فدرال ایران را اداره میکردند یعنی در هر ولایتی شاهی فرمانروایی میکرد و برای شاه شاهان سپاه و پول میفرستاد. خویشاوندی که میان شاهان بود اجازه نمیداد باجهای بیرحمانه از یکدیگر بخواهند.
پیشروی امپراتوری روم چنانچه دیدیم در برابر ایران متوقف شد. چین دور از این دو قدرت مسیر پیشرفت خود را طی میکرد و تا آسیای میانه هم نفوذ خود را رسانده بود.