2350 سال پیش از هجرت تا 1350 سال پیش از هجرت (2000 تا 1000 سال پیش از میلاد (هزاره ایلام)
مهمترین دولتی که در این هزاره در ایران پیدا شده بود دولت ایلام بود. پایتخت آن شوش بود و پهناوری اش از رود دجله تا کرمان و از حدود اصفهان و همدان تا خلیج فارس بوده است. این بدان معنا نیست که دیگر نقاط ایران خالی از مردم بوده بلکه میدانیم که در این محدوده پادشاهی تاثیرگذاری تشکیل شده بوده است.
حدود سرزمین ایلام در دوران شکوفایی
این دولت قانونمند بوده و اصول اجتماعی مشخصی داشته است. بدست آمدن تندیس قانون حمورابی از شوش میتواند نشانگر ارزشهای مردم به قانونگرایی و ایجاد نظم باشد. این تندیس از ایران به فرانسه برده شد. بقولی وقتی ما خواب بودیم این تندیس را از شوش به پاریس بردند.
در ایلام کشاورزی و حرفه های دیگری چون درودگری - فلزکاری- بافندگی- کوزه گری و سنگ تندیس تراشی رونق خوبی یافته بود. اگرچه برای ما سنگتراشی های هخامنشی و ساسانی آشناتر است اما در برخی استانهای ایران یادگارهای ارزشمندی از دوران ایلامی بجا مانده که مورد بی مهری است و درست از آنها پاسداری نمی شود در حالیکه بسیار کهن تر از نقش برجسته های هخامنشی و ساسانی هستند.
نگاه به این ساختمانها و تندیس ها و سنگ نبشته ها نشانگر پیشرفت این جامعه در حرفه هایی است که در بالا به آن اشاره شد. نوشته هایی که بر روی هر آجر معبد چغازنبیل حک شده و یا استفاده از کوه برای ثبت تاریخ نشانگر اندیشه هایی پیشرفته و آینده نگر است که اگر چنین نمیکردند شاید امروز هیچکس نمیتوانست چیزی از آنان بداند و نامشان در تاریخ فراموش میشد. بزرگترین پادشاه ایلام "کوتیک Kotik " بود که قلمرو این دولت را تا اصفهان و بابل هم رساند.
کارهای صورت گرفته روی حلقه زرین یا جام نقره ای با توجه به زمان انجامشان شگفت آور و تحسین برانگیز است. آفرینش چنین آثار هنری در گرو یک کار حرفه ای بلند مدت و نسل به نسل است.
دولت ایلام سرانجام بدست دولت آشور از پای درآمد و پایتختشان شوش با وحشیگری تمام غارت و ویران شد اما مردم ماندند تا بر فراز ویرانه ها تمدنی دیگر و دولتی دیگر را پدید آورند و در زمان هخامنشیان شوش دوباره رونق گرفت و شد پایتخت تابستانی کشور.
ما نمیتوانیم از تاریخی پنج یا هفت هزار ساله سخن بگوئیم اگر همه تمرکزمان بر دولت هخامنشی و پس از آن باشد و باید حتی اگر دولت ها اهمیت ندهند با کمک استانداری یا شهرداری یا شوراها و انجمن های محلی تشکیل شده از مردم از آثار برجای مانده از تمدن ایلامی پاسداری کنیم و از آنها جاذبه های گردشگری بسازیم.
زرتشت
در همین هزاره خردمندی که مایکل هارت نامش را در لیست صدنفری که بیشترین تاثیر برجهان را گذاشته اند آورده است پا به جهان گذشت. او حدود 1700 سال پیش از هجرت میزیست و آیینی بنام مزدیسنا را پایه گذاشت . گویا در آذرآبادگان یا سیستان بدنیا آمده باشد. هرچه هست آیین او را ایرانیان از بخارا تا خوزستان و از سیستان تا داغستان باور داشته اند.
نتیجه طبیعی اندیشه های زرتشت پیشرفت پیروانش میبایست باشد زیرا او هرگز از جهان رویگردان نیست و ترک دنیا بخاطر جهانی دیگر را تشویق نمیکند. در آیین زرتشت انسان آزاد است تا میان پندار نیک- گفتار نیک و کردار نیک و زشتی ها نیکی را بر گزیند و خشنودی خدا و مردم را پدید آورد. زرتشت زندگی مدار است و کار نیک در دین او کاشتن درخت و کشاورزی- نیالودن آب و توسعه اقتصاد کشاورزی است. او با مراسم ویژه مذهبی که روحانیان پیش از او برگزار میکردند و در آن گاو قربانی میکردند مخالف بود و این کارها را وحشیگری و فریفتن مردم میدانست.
انسان در دین زرتشت حق انتخاب دارد. اهورامزدا خدای یکتاست و زرتشت با همه ایزدان آریایی که بعنوان خدایان پرستش میشدند مخالف است و تنها به یک آفریدگار که همان اهورامزداست باور دارد. در باور زرتشتی انسان میتواند با تکیه برخرد خود نیکی یا بدی را برگزیند. به نظر میرسد هیچ چیز تحمیلی در باور او وجود ندارد.
"گاتها" بخشی از اوستا کتاب زرتشتیان است که در اینکه سروده هایش سخن زرتشت است تردیدی وجود ندارد. در گاتها هنگام ازدواج دختر خودش "پوروچیستا” زرتشت چنین میگوید: اینک تو ای پوروچیستا، جوانترین دختر زرتشت، من از روی پاکی و راستی و نیک منشی، جاماسپ را که از راستکرداران و پشتیبانان آیین راستی است، جهت تو برگزیدهام. پس اکنون برو و در این باب بیندیش و خردت را راهنما قرار داده و پس از موافقت به اجرای مراسم مقدس ازدواج پرداز.
این اندیشه در سه هزار سال پیش را مقایسه کنید با ازدواج های تحمیلی دختران که تا همین سده ما رواج داشت و شاید هنوز هم رواج داشته باشد.
نظریات زرتشت پایه های اتحاد میان ایرانیان را محکم تر کرد و از نظر دینی آنها را در مسیری قرارداد که باید به یک ابرقدرت منتهی میشد اگرچه مخالفت روحانیان پیش از زرتشت که با خواندن وردهای مذهبی که کسی چیزی از آن نمی فهمید و قربانی کردن ها از مردم هزینه زندگی خود را میگرفتند و اکنون با پیدایش آیین زرتشت منافعشان به خطر افتاده بود روبرو شد و سرانجام به کشته شدن زرتشت انجامید.
اسلام آیین هایی را که یکتاپرست بوده اند مورد پذیرش دانسته است و آیین زرتشت که آنرا مجوس مینامند هم در قرآن هم ردیف مسیحیت و یهودیت مورد پذیرش قرار گرفته است:
البته بین اهل ایمان و یهود و صابئان و نصاری و مجوس، و آنانکه به خدا شرک آوردند محققاً روز قیامت میان آنها خدا جدائی افکند که او بر احوال همه موجودات عالم بصیر و گواه است. سوره حج آیه 17.
هرچه هست زرتشت حدود سه هزار سال پیش یکتاپرستی را میان ایرانیان رواج داد و نوعی مکتب اخلاقی را که جامعه نیازمند آن بود را بنا نهاد که تا امروز نیز اصول آن ارزشمند جلوه میکند.
وضعیت جهان در این هزاره
در همین هزاره که آنرا میتوان هزاره برنز نامید در جاهای دیگر جهان قدرت های نیرومند دیگری و با تمدنهایی درخشان وجود داشت. البته هیچیک به اندازه آنچه که امروز وسعت کشورها در جهان است نبودند و همانند ایران در گوشه هایی از این سرزمین ها دولت شهرها شکل گرفته و میرفتند که به کشور تبدیل شوند. در اینجا یک چیز را باید خاطرنشان کرد. برای درک تاریخ باید قدرت تخیل قوی داشته باشیم. اگر به چیزی در هزاران سال پیش میگوئیم پیشرفته شاید با معیارهای امروز عجیب آید برای همین باید ذهن را به گذشته برگرداند و دید در آنزمان اگر بودیم آنرا چگونه می دیدیم. هرگز با معیارهای امروزی به قضاوت پیشینیان نباید نشست.
باری در این هزاره در چین سلسله شانگ Shang فرمانروایی میکرد و تمدن درخشانی را برای این سرزمین پایه ریزی می نمود.
پهنه فرمانروایان شانگ در چین
همچنین در دره سند هندوستان پایه های تمدن کهن این سرزمین گذاشته شده بود. مرکز این تمدن پاکستان امروز بود و بتدریج به سراسر شبه جزیره هند سرایت میکرد. نوشته های سانسکریت هندوها از همین دوره بجا مانده است. آیین برهمن و هندو از همین دوره گسترش خود را آغاز کرد.
حدود تمدن دره سند
مصر درخشانترین دوران خود را میگذراند و اهرام بزرگ مصر در همین هزاره ساخته شدند. مصریان یکی از زیباترین معماریها و هنرهای جهان را در همین دوره بوجود آوردند. آنها بیشتر در کناره های رود نیل از دریای مدیترانه تا بخشی از سودان میزیستند و جامعه ای پیشرفته داشتند.
سرزمین مصر در پنج هزار سال پیش
مصریان حدود پنجهزار سال پیش متحد شدند و مصر پایین که کناره های مدیترانه است با مصر بالا که به درون سودان امروز میرسد متحد شد. پس از اتحاد در مصر 13 سلسله پادشاهی در سه هزار سال فرمانروایی کردند.
نخست ممفیس Memphis پایتخت مصر بود که نزدیک قاهره امروزی است و به همین جهت سه هرم بزرگ در نزدیکی قاهره قرار دارد اما بتدریج پایتخت به تیبس Thebes منتقل شد که معابد چشمگیر و زیبای لاکسور Luxor و کارناک Karnak نشانی از شکوه و جلال پایتخت در آن دوران دارد.
مصریان مردگان خود را مومیایی میکردند و اکنون در موزه قاهره پیکر مومیایی شده پادشاهان و ملکه ها برجاست که یکی از بزرگترینشان رامسس است. در آغاز پادشاهان را در هرمهای بزرگ میگذاشتند اما پس از انتقال پایتخت به تیبس گذاشتن پادشاهان و شهبانوها در دخمه های عمیق رسم شد. تا کنون بیش از 147 هرم در مصر کشف شده است. هنوز هیچکس از تکنیک ساخت این هرمها آگاهی ندارد که گاهی بیش از دو میلیون سنگ چند هزار کیلویی هرمی با ارتفاعی بیش از 140 متر را تشکیل میدهند. تاریخ نویسان یونان گفته اند که بیش از صدهزار نفر روی این هرمها کار میکرده اند که مانند بسیاری دیگر از نوشته هایشان تنها یک گزافه گویی است. صدهزار نفر نمیتوانسته اند پیرامون چنین هرمهایی کار کنند وانگهی مگر جمعیت مصر چقدر بوده است که شماری بزرگ از آنان بکار ساختن آرامگاه پادشاه بپردازند؟ صدهزار نفر کارگر که سه وعده غذا میخورده اند به همین تعداد پشتیبان برای تهیه خوراک و مانند آن نیاز داشته اند. بسیاری از سنگها را از فاصله 950 کیلومتری شهر اسوان می آورده اند که آنهم با تصورات یونانیها شمار بزرگی کارگر می طلبیده است. از سویی این ساختمانها گاهی آنقدر دقیق هستند که شماری از اروپائیان و امریکائیها آنها را ساخته دست انسان نمیدانستند.
اینها همه حکایت از تکنیک های مهندسی پیشرفته ای دارد که آثارشان بدست نیامده است. در دره شاهان دیدن دخمه ها با نقاشی های زیبا و تابوتهای سنگی که درون دخمه تراشیده شده است شگفت آور است. مصریان در شرق نیل که آفتاب بلند میشود هیچ آرامگاهی نساخته اند و همه گورها در سوی غرب نیل قراردارند که پایان زندگی را با غروب آفتاب تشبیه میکرده است.
بزرگترین هرم مصر و مجسمه ابوالهول با سنگ مرمر سفید پوشیده بوده و می درخشیده است. هنوز هم بالای هرم سنگ صاف و ساب خورده درخشان بجا مانده است.
معبد ابوسیمبل در جنوب مصر که بعلت ساخت سد اسوان چون زیر آب میرفت با کمک های بین المللی آنرا به همان صورتی که بود جابجا کردند.
کسانیکه به مصر سفر میکنند بهتر است از کروز روی نیل استفاده کنند. این کشتی های کوچک شهرهای باستانی مصر را یک به یک طی میکنند و در هر شهر می ایستند و شبها هم برنامه های جالبی دارند.
در قاهره دیدن هرم ها- بازار- موزه قاهره و مسجدها را نباید از دست داد. در مسجد رفاعی آرامگاه پادشاهان مصر است که آخرین شاه ایران هم در آنجا بخاک سپرده شده است. در دیدن اهرام بهتر است از شتر یا اسب استفاده کرد احساس تخیل و تجسم بهتری میدهد.
مصری ها این هزاره را با جنگها و اختلافات داخلی به پایان رساندند. فرعون واژه ای است که مصریان برای پادشاهان خود بکار میبردند. یکی از فرعون ها بنام توتانخاتون برای کم کردن نفوذ کاهنان معبدهای مصر خدایی یکتا بنام آتون را پیش کشید که رقیب آمون خدای مصر میشد. نام این فرعون توت بود که به "توت انخ آتون" شناخته میشود یعنی توت پرستنده آتون. تا هنگام مرگ این فرعون خدای یکتا آتون بود اما پس از مرگ او دوباره آمون خدای رسمی مصر شد. فرعونی دیگر بنام توت که تندیس زرین زیبایش در موزه قاهره قرار دارد خود را به "توت انخ آمون" یا توتانخامون معرفی کرد یعنی توت پرستنده آمون.
در این هزاره در همسایگی ایران دولت های سومر و اکد وجود داشتند. تمدن بشری بسیار مدیون سومری هاست. سومری ها نژادی غیر سامی بودند که خط اختراع آنهاست. به نظر میرسد حاصلخیزی میان رودان که به عربی بین النهرین میگویند و زمین های میان دجله و فرات است عربهای سامی را کم کم به سوی میان رودان کشانده است. اکدی ها سامی بودند و در آغاز متحد سومر و در پایان در درگیریهای دائمی با سومر. شهر سامرا پایتخت سومری ها بود و شباهت میان نام سامرا و سومر هم رازآلود است. سرزمین سومر و اکد از بصره امروزی بود تا حوالی بغداد یعنی جنوب عراق امروز را تشکیل میداد. اکد جایی بود حوالی نجف و کربلای امروز. در جنگی اکد بر سومر پیروز شد و فرمانروایی اکد تشکیل شد. این شهریاری سرانجام بدست دولت ایلام از پا درآمد و دیگر هیچگاه نتوانست برپاخیزد. کمی بعد شهرهای سومر و اکد بدست سامی نژادانی افتاد که دولت بابل را تشکیل دادند.
سامی ها دو دولت در عراق امروز تشکیل دادند یکی در جنوب بنام بابل و یکی در شمال بنام آشور. جنوبی ها به دو بخش بزرگ بابل و کلده تقسیم میشدند. مردم کلده همان کلدانی های امروز ایران و عراق اند که مسیحی هستند. آشوریها هم همان مردمان آشوری یا آسوری هستند که در ایران و عراق زندگی میکنند و مسیحی هستند.
بابل و کلده تمدن درخشانی را پایه ریزی کردند و شهر بابل شهره جهان آنروز شد. این تمدن بود که زمان را به هفت روز هفته و هر روز را به دو 12 ساعت تقسیم کرد.
بابل شهری بود که برروی دیوارهای آن با ارابه رفت و آمد میشد و بسختی میشد آنرا تسخیر کرد. امروز دولت عراق شهر بابل را بازسازی کرده و دروازه ایشتر را نیز دوباره ساخته است که یکی از محل های جذب جهانگرد این کشور است.
دولت بابل یکبار به اورشلیم و اسرائیل و فلسطین امروز لشکر کشید و معبدهای یهودیان را خراب کرد و شمار زیادی از یهودیان را به اسیری گرفت. در یک درگیری هم جنگ را به اشور باخت اما دوباره با کمک کلدانی ها پا گرفت.
آشوریان در شمال عراق و سوریه فرمانروایی میکردند و شاید نام سوریه با آسوریا پیوند داشته باشد. پایتخت آشوریها نینوا بود که نزدیک اربیل کنونی در عراق است. آشوریان هم در شمال عراق و سوریه تمدنی را پایه گذاری کردند که آثار ارزشمندی از آن بجا مانده است. همسایگان آشور دشمن آن بودند زیرا اگرچه آشوریان جنگجویان دلیری بودند اما بسیار بیرحم بودند چنانکه در بیشتر کتیبه های پادشاهانش نوشته هایی شبیه به این را میخوانیم " 20 شهر را گرفتم جنگجویانشان را کشتم و خانه هایشان را آتش زدم و همه جا را ویرانه کردم و به زباله دانی تبدیل کردم و بازگشتم"
آشور توانست ایلام و حتی مصر را هم بگیرد اما عاقبت با اتحاد بابل و ماد از پادرآمد.
پادشاهی آشور در اوج شکوفایی
در اروپا دولت شهرهایی در ایتالیا تشکیل شده بود بنام اتروریا Etruria و شهر روم در سال 1375 پاه شکل گرفت. در یونان دولت شهرهای گوناگون شکل گرفته بودند و نخستین مسابقه المپیاد 1398 سال پاه برگزار گردید.
در پایان این هزاره باید نامی هم از فینیقی ها ببریم که مردمان باستان لبنان امروز بودند. این مردم که میان دو تمدن مصر و بابل قرارداشتند از تمدن بالایی برخوردار بودند و در کشتی رانی کم نظیر. بازرگانی و دریانوردی آنها تا انگلستان و هندوچین و افریقا توسعه یافته بود. شهرهای مهم آنها صور و صیدا بود که هنوز هم در لبنان برپاست. این مردم دریانورد هیچگاه متحد نشدند تا دولتی تشکیل دهند و به همین دلیل بین آشور و بابل دست بدست گشتند تا عاقبت کورش هخامنشی سرزمینشان را گرفت و متحد وفادار ایران شدند.
تحلیل این دوره از تاریخ
از دولت آرته هنوز کم میدانیم اما مسلما تمدن درخشانی در جنوب ایران وجود داشته است. از سایر جاهای ایران هم کم میدانیم زیرا کاوش های باستانشناسی کمی در ایران صورت میگیرد و کاری هم که آغاز میشود نیمه کاره رها میشود. از ایلام بیشتر میدانیم که مدیون ابتکار خود ایلامیها هستیم که تاریخشان را بر سنگ نبشته ها و لوح ها بیادگار گذاشته اند.
در این دوره از تاریخ میشود دید که ما تنها نبوده ایم و درخشانتر از تاریخ ما هم در این هزاره وجود داشته است. پدران ما در دوران هخامنشی هم از آشور الهام گرفته اند هم از بابل و هم از مصر. این الهامها را میتوان در تخت جمشید و جاهای دیگر دید اما با ابتکار هایی آنچه را میدیدند بصورتی در میاوردند که شخصیت ایرانی داشته باشد و دست به کپی برداری محض نمیزدند.
بسیاری از تمدنهای همسایه ما مانند بابل یا آشور از عربستان به این منطقه امده بوده اند و زبانشان هم غیرآریایی و سامی بوده است. اگرچه مردم عربستان بادیه نشین و بیابانگرد بودند اما سامی نژادان شهرنشین تمدن کمی نداشتند که آثار آنرا در شهرهایی چون بابل- آشور و پترای اردن میتوان دید. عربها هنگامیکه از بادیه نشینی دست برمیداشتند و در سرزمین هایی که آب وجود داشت به کشاورزی میپرداختند متمدن میشدند و شهرها و کشورهایی پدید می آوردند.
ما اگر باید به چیزی ببالیم بالیدن به نژاد نیست که نژادپرستی نه تنها انسان را بالا نمی برد که کوچک میکند. بالیدن ما به این است که جزو چند کشور انگشت شمار جهان هستیم که پایه گذار تمدن بشری بوده اند.
نخستین هسته های تمدن بشر: چین- هند- ایران- عراق و مصر
روابط پدران ما در زمان ایلام با سومر و پس از آن با بابل خوب بوده و با آشور پر از جنگهای خونین.
موزه ها برای شناختن زندگی ملت ها در گذشته درست شده اند. با نگاه به آنچه که از آرته و ایلام بدست آمده به نظر میرسد مردان و زنان پوشاک بلند داشته اند و با جواهرات خود را تزئین میکرده اند. زنان از حقوق برابر با مردان بهره مند بوده اند و اگر شاهی فرزند پسر نداشت دختران هم به پادشاهی میرسیدند. اگرچه این فرهنگ میان مصری ها و ایرانی ها بیشتر بوده است.بی شک بازرگانی با کشورها یا شهرهای همسایه وجود داشته و مالکیت خصوصی هم پذیرفته شده بوده است و هرکس میتوانسته مالک زمین خودش باشد. نخستین قانونها در همین زمان وضع شده اند.